تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان زندگی
زیباست و
آدرس
zendegi.zibast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
جواني از بيكاري رفت باغ وحش پرسيد
استخدام داريد؟
يارو گفت مدرك چي داري گفت ديپلم
ياروگفت يه كاري برات دارم
حقوقشم خوبه پسره قبول كرد
...
يارو گفت :
ما اينجا ميمون نداريم ميتوني بري تو پوست ميمون تو قفس تا ميمون برامون بياد
چند روزي گذشت يه روز جمعه كه شلوغ شده بود .
پسره توي قفس پشتك وارو ميزد ، از ميله ها بالا پائين ميرفت .
جو گير شد زيادي رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شيره ،
داد زد كمكکککککککک !!
شيره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهانش گفت
آبرو ريزي نكن من ليسانس دارم!!!!
شاه عباس و وزیر
مي گوينـد:
شـاه عبـاس از وزيـر خـود پرسيـد:
" امسال اوضـاع اقتصـادي كشـور چگونـه است؟"
وزيـر گفت:
" الحمداللـه به گونـه اي است كه تمـام پينه دوزان توانستنـد به زيـارت كعبـه رونـد!"
...
شـاه عبـاس گفت:
" نـادان! اگـر اوضـاع مالـي مـردم خـوب بود مي بايست كفاشـان به مكــه مي رفتند نه پينهدوزان... ، چون مردم نمي توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند ، بررسي كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم
_________________
گردو و بهلول
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.
آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!
بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!
_________________
دکتر شریعتی و همکلاسی اش
دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد :در کیسه ها چه داری. او می گوید شن.
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به م...دت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید : دوچرخه!
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد.
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بری...زد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دخترمعجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است..
حديثه دختري که پدرش او را به خاطر فرستادن پيامک، به گمان اينکه مخاطب آن مادرش است به باد کتک گرفته بود، ديگر دست ندارد.
=====================================
حديثه در حالي که بشدت بدحال بود، گريهکنان گفت: بعد از جدايي پدر و مادرم قرار شد ما با مادرم زندگي کنيم، اما نميدانم چه شد که به ما گفتند بايد براي مدتي پيش پدرم بمانيم.
... در اين مدت پدر و خانواده پدريام اجازه نميدادند من و برادرانم با مادرم در تماس باشيم. به همين خاطر هم وقتي که داشتم براي دوستم پيامک ميفرستادم فکر کردند با مادرم تماس ميگيرم و عصباني شدند
عصباني شدند و به سمت من حمله کردند. پدربزرگ و پدرم مرا زدند و دستم صدمه ديد. چند ساعت بعد وقتي دستم خيلي متورم شد پدربزرگم مرا پيش يک شکستهبند برد. او هم خيلي دستم را کشيد و پيچاند و بعد هم گفت که مدتي درد دارد و بعد خوب ميشود. چند روزي گذشت و وضعيت دستم بدتر شد، پدرم مرا به بيمارستان لقمان برد اما از آنجا که هزينههاي درمان زياد بود، بدون اينکه درمان شوم به خانه برگشتم و چند روز بعد هم دستم سياه شد. بعد مرا به بيمارستان شفاي يحيائيان آوردند. پزشکان گفتند که کمکم ميکنند تا خوب شوم و دستم را فريز کردند، اما نتوانستند کاري بکنند و بعد هم گفتند دستم به طور کامل مرده است و اگر آن را قطع نکنند، مشکلات زيادي برايم پيش ميآيد و بعد هم دستم را قطع کردند. مدتي در بيمارستان بودم تا مادرم آمد و خانواده پدريام ديگر سراغ من نيامدند.
سعی کنید این سوالات را در انتهای هر روز از خودتان بپرسید. اینکار به شما کمک میکند فردی بهتر و موفقتر شوید.
1. بهترین اتفاقی که امروز برایم افتاد چه بود؟
چه اتفاقی باعث شد احساس غرور، شادی، یا قدرشناسی کنید؟ آیا امروز حتی برای لحظهای احساس لذت و موفقیت کردید؟
برای لحظهای دوباره آن احساس را در خودتان زنده کنید. ما لحظات اینچنینی بیشتری در زندگیمان نیاز داریم، به همین خاطر بهتر است که به چیزهای مثبت فکر کنیم. خیلی وقتها اتفاقات خوب را نادیده میگیریم. اما نباید اینطور باشد، باید از آنها نهایت لذت را برده و قدردانشان باشیم. این سوال کمک میکند، مثبت، شاد و قدرشناس باشیم.
2. چه کاری را میتوانستم بهتر انجام دهم؟
از تجربیات امروزتان چه درسی میتوانید بگیرید؟ چه اشتباهی مرتکب شدید که باید در آینده از آن جلوگیری کنید؟ چطور میتوانستید یک موقعیت گفتگو را بهتر انجام دهید؟ به راههایی فکر کنید که این مسئله را در آینده بهبود بخشید.
3. مهمترین کاری که فردا باید انجام دهم چیست؟
کدام کار است که به تنهایی اهمیت زیادی دارد و تفاوت زیادی در روز من ایجاد خواهد کرد؟ اگر برنامه روزانه دارید، مطمئناً این کار باید در آن نوشته شده باشد--و احتمالاً در راس آن لیست. به این فکر کنید که چطور اول صبح آن کار را به اتمام برسانید. این سوال کمکتان میکند روی کارهای مهم روزانه خود متمرکز شوید.
4. چه کار جدیدی را فردا میتوانم امتحان کنم؟
زندگی سفری اکتشافی است. در هر سنی هم که باشیم، باید هر روز یک کار جدید را امتحان کنیم. فردا چه تجربه جدیدی میتوانید داشته باشید؟
5. مهمترین فردی که در زندگی من وجود دارد کیست و چه کاری برای او انجام میدهم؟
روی کسی که دوست دارید—همسرتان، فرزندتان، والدین یا هر کس دیگر—متمرکز شوید. آیا به آنها گفتهاید یا نشان دادهاید که چقدر برایتان اهمیت دارند؟ فردا چه کاری میتوانید برای کمک کردن، شاد کردن و یا غافلگیر کردن آنها انجام دهید؟ ما خیلی وقتها آنقدر مشغول میشویم که عزیزانمان را فراموش میکنیم. این سوال باعث میشود دوباره به آنها بپردازید.
همین. 5 سوال ساده اما مهم که میتواند کمکتان کند زندگیتان را بهتر کنید. سعی کنید هر شب قبل از خواب این سوالات را از خودتان بپرسید.
بیشتر مردم همیشه دوست دارند در مورد خودشان صحبت کنند. اما باید کمی محتاط بود. اگر همیشه در مورد خوشحالی ها، موفقیت ها، دردها یا مشکلات خود با دیگران صحبت کنیم، آنها از این همه خودخواهی ما عاصی خواهند شد.
اگر سعی کنیم بیشتر از اینکه حرف می زنیم به حرف های دیگران گوش کنیم، دوستان ما احترام و ارزش بیشتری برای ما قائل خواهند بود. بعضی از مردم نمی دانند که زیاد صحبت می کنند و این خوب نیست. اما اگر جزو این دسته از افراد هستید حتما این توصیه فیلسوف رومی اپیکتیتوس را آویزه گوش خود کنید: «خداوند یک زبان و دو گوش به ما داده است. بنابراین، باید دوبرابر اینکه حرف بزنیم، گوش کنیم.»
۲. کدام یک، حق به جانب بودن یا همدلی با دیگران مهم تر است؟
بسیاری از مشکلاتی که در دوستی ها رخ می دهند برای این است که می خواهیم همیشه غرور خود را حفظ کنیم و حق به جانب باشیم. سعی نکنید همیشه حرف آخر را شما بزنید. رابطه سالم در نتیجه برنده شدن در یک بحث بیهوده ایجاد نمی شود. سعی کنید عقب نشینی کنید: بسیاری از بحث ها و مشاجره ها واقعا بی ارزش و بی اهمیت هستند.
۳. سخن پراکنی نکنید
اگر برای رابطه دوستی خود ارزش و احترام قائل هستید نباید هرگز در مورد شکست ها یا مشکلات دوست خود پیش دیگران غیبت کنید. ممکن است این حرف ها به گوش او برسند. با این کار فقط رابطه دوستی خود را ضعیف می کنیم و شاید منجر به از بین رفتن آن بشویم. از غیبت کردن در مورد همه پرهیز کنید. به طور ناخودآگاه، مردم به فردی که در مورد دیگران صحبت می کند و نظر می دهد نمی توانند اعتماد کنند. اما برعکس، افرادی که هیچ گاه در مورد دیگران نظر منفی ندارند و پشت سر کسی حرف نمی زنند بیشتر مورد اعتماد و علاقه دوستان هستند.
۴. بخشش
بخشش، فقط یک کلیشه نیست، بلکه فاکتوری قدرتمند و مهم برای سالم نگه داشتن روابط است. بخشش واقعی زمانی پیش می آید که ما دوست داشته باشیم اتفاقات پیش آمده را فراموش کنیم. اگر یک روز طرف را ببخشیم و چند وقت بعد دوباره رفتار اشتباه او را یادآوری کنیم، این بخشش واقعی نیست. به این فکر کنید وقتی کار اشتباهی انجام می دهید تا چه اندازه دوست دارید دیگران شما را ببخشند و آن را فراموش کنند.
۵. بدانید چه زمانی باید سکوت اختیار کرد
اگر فکر می کنید دوست شما ایده نادرست و فکر اشتباهی دارد، لازم نیست با او مخالفت و بحث کنید. فقط ساکت باشید و اجازه دهید آنها کارهای خود را همان گونه که می خواهند پیش ببرند. درست نیست همیشه برای رفتارهای آنها احساس مسوولیت کنید. شما فقط می توانید از دوستان خود حمایت کنید اما نمی توانید به جای آنها زندگی و تصمیم گیری کنید.
کارهایی که موجب دوام دوستی می شوند
۶. انگیزه درست داشتن
اگر به دوستی اینگونه نگاه کنید که چه سودی از آن عایدتان می شود، در اشتباه محض قرار دارید. اینگونه روابط همیشه با دودلی همراه و موقتی هستند. اگر از ایجاد یک رابطه به دنبال سود و منفعت خود باشید خیلی زود متوجه می شوید طرف مقابل نیز همین گونه می شود. این نوع روابط باعث ایجاد حس حسادت و عدم امنیت می شود. زمانی که احساس کنید طرف مقابل چیزی برای عرضه ندارد، این رابطه به راحتی از بین می رود. دوستی واقعی بر احترام و ارزش دوطرفه استوار است و به منافع شخصی افراد کاری ندارد.
۷. همدل و همزبان بودن
یکی از اساسی ترین راز های داشتن رابطه سالم، ایجاد همدلی است. به این معنا که همیشه مراقب تاثیر رفتار و گفتار خود بر دیگران هستید. اگر وقعا یکدل و همزبان باشید هیچ گاه مرتکب کاری نمی شوید که دوستتان از شما برنجد. وقتی همدلی و وحدت بین دو طرف وجود داشته باشد، هیچ گاه حسادت یا ناامنی پیش نمی آید. به طور مثال، اگر واقعا دوست خود را رفیق خود بدانید از موفقیت ها او خوشحال می شوید و هرگز دچار حسادت نمی شوید. با دیگران همیشه به گونه ای رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود. این شعار یک رابطه سالم است.
۸. شوخ طبعی
هیچ گاه خیلی جدی نباشید. سعی کنید همیشه بخندید و خود را برتر از دیگران فرض نکنید. شوخ و همردیف بقیه بودن احساس خوبی به دو طرف می بخشد. عزت نفس داشتن و شوخ طبعی بهترین درمان برای شرایط ناگوار و ناراحت کننده در دوستی است.
۹. رابطه خود را خیلی تحلیل نکنید
داشتن یک رابطه سالم به این معنا نیست که بیشتر زمان خود را در اتاق مشاره و روانشناسی سپری کنیم. بلکه به این معناست که به دیگران کمی اهمیت دهیم و تاریخ تولد یا ازدواج آنها را به خاطر داشته باشیم. اما اینکه ساعت ها به تحلیل و آنالیز دوستی ها و رفتارهای دیگران بپردازیم، درست نیست. این باعث می شود همه چیز خیلی منطقی پیش برود، بهترین کار فراموش کردن تجربه های تلخ و رفتارهای ناشایست است. اینکه بیشتر زمان خود را به بحث و تفکرات منفی بگذرانید، سعی کنید شاد باشید.
۱۰. توجه و بی طرفی
دوستی سالم باید بر بی طرفی استوار باشد. مردم اصولا بی طرفی را با بی اعتنایی اشتباه می گیرند. اغلب مواقع، وقتی رابطه صمیمی با کسی داریم، دوست داریم تا آنها به روش هایی که ما می خواهیم رفتار کنند. اگر این کار را انجام ندهند احساس بدی به ما دست می دهد و سعی در عوض کردن آنها داریم. رابطه سالم مبتنی بر بی طرفی به این مفهوم است که پیشنهادهای خوبی برای طرف مقابل داشته باشیم اما اگر به آن ترتیب عمل نکرد، از او ناراحت نشویم.
هر چیزی که به خودتان میگویید یا برای آن دعا میکنید، باید برای همه چیزهایی که به شما داده شده، مثل محلی برای زندگی، خانواده، کار، لباس، همسایهها، وسیله حملونقل، تحصیلات، نور خورشید، غذا، سلامتی و آزادی متشکر باشید. حتی اگر فقط بعضی از اینها یا مقدار کمی از آنها را داشته باشید، برای همان مقدار هم باید قدردان باشید.
2. نعمتهایی که به شما داده شده را بشمارید.
درکنار قدردانی کلی، نعمتها و فواید شخصی زندگیتان را ببینید. اینها میتواند چیزهایی مثل داشتن ذهنی باز، هیکلی زیبا، مبلمان قشنگی برای خانه، زندگی اجتماعی، وقت استراحت، دوستان قابلاعتماد، بیمه سلامتی، سرگرمیهای مختلف و چیزهای زیاد دیگری باشد که فقط زمانی که از شما گرفته میشود متوجه آنها میشوید. حتی میتوانید لیستی از آنها تهیه کنید و هر زمان که چیز دیگری به ذهنتان رسید به آن لیست اضافه کنید. بعد زمانیکه احساس ناراحتی داشتید، لیستتان را مرور کنید و همه چیزهای خوب زندگی را به خودتان یادآور شوید.
3. بدون اینکه به کسی بگویید، کار نیک انجام دهید.
هیجانانگیز نیست که بدون اینکه به کسی بگویید به او کمک کنید؟ هیجان روی صورت یک مادر تنها که با کلی خرید موادغذایی از طرف فردی ناشناس مواجه میشود را تجسم کنید یا لبخند زیبای یک کودک وقتی دوچرخهای که اسم او روی آن نوشته شده را دریافت میکند. یک همسایه پیر و ناتوانتان وقتی ببیند اول صبح یک نفر به باغچه او رسیدگی کرده چقدر خوشحال خواهد شد. کارهای خوب زیادی هست که میتوانید برای همنوعان خود انجام دهید. با این کارها احساس بسیار بهتری به خودتان و دنیای پیرامونتان پیدا خواهید کرد.
4. یک کینه قدیمی را ببخشید.
به دل نگه داشتن یک کینه برای هفتهها، ماهها یا سالها، صورت شما را تلخ میکند. با فردی که در حقتان بدی کرده تماس بگیرید، چه با ایمیل، چه تلفن یا یادداشت و با الفاظی بامحبت بخشش خود را ابراز کنید. وقتی چنین قدرت شخصیتی از خودتان نشان میدهید، احساسی عالی به خودتان پیدا میکنید و این در را برای روابط قدیمی به روی شما باز کرده و کمکتان میکند احساس خوبی نسبت به رفتارهای سخاوتمندانه خود داشته باشید.
5. بخشش بخواهید.
اگر در حق کسی بدی کردهاید اما مغرورانه آن را نمیپذیرید، حال زمان طلب بخشش است. با آن فرد تماس بگیرید و پشیمانی خود را ابراز کنید. اگر فردمقابل سختگیری کرد، از او برای اینکه به حرفهایتان گوش داده است تشکر کنید و بگویید که باید این موضوع را فراموش کنید. با داشتن رفتاری محترمانه و مودبانه، واکنش طرفمقابلتان هر چه که باشد، باز هم عذرخواهی شما باعث میشود کینه از دلتان بیرون بیاید. با این کار احساسی بهتر، قویتر و آزادتر خواهید داشت.
6. قدر وسایلتان را بدانید.
آیا تا حالا به کیفیت خوب کفشهای چرمیتان دقت کردهاید؟ به مزه عالی کیک سیب خوشمزه مادربزرگ چطور؟ از روکشهای جدید ماشینتان لذت میبرید؟ فوقالعاده نیست که میتوانید بعد از یک روز سخت کاری روی کاناپه راحت نشیمن دراز بکشید؟
همه این وسایل شاید درمقایسه با چیزهای دیگر کوچک و جزئی به نظر برسند اما به نوبه خود بیقیمت هستند و آرامش و راحتی احساسی و جسمی و همچنین غرور و رضایت از داشتن آنها را به همراه دارند. از اینکه میتوانید کفشهای چرمی دستدوز بپوشید، کیک سیب مادربزرگ را بخورید و در آرامش خانهتان استراحت کنید باید خوشحال باشید. خیلیها این امکانات را ندارند.
7. از کسی تعریف کنید.
وقتی احساس بدی دارید، از یک نفر که نزدیکتان است تعریف کنید. گفتن عبارات مثبت و تحسین آمیز درمورد ظاهر، رفتار، سلامتی، یا عملکرد کاری کسی به او کمک میکند احساس بهتری پیدا کند و شما هم از اینکه روز آن فرد را زیباتر کردهاید، احساس خوبی پیدا میکنید.
8. منظره را تحسین کنید.
جایی یک صندلی راحت پیدا کنید و منظره مقابلتان را تحسین کنید. این منظره میتواند یک پارک شهری کوچک کنار محلکارتان، انبوه درختان در محله یا جادهای زیبا در تعطیلات آخرهفته باشد. مناظر طبیعی استرس و فشار فکری شما را گرفته و به ریلکس شدن شما کمک میکنند.
9. چیزی اهدا کنید.
اگر وسیلهای در خانه دارید که از آن استفاده نمیکنید، آن را به کسی بدهید که به آن نیاز دارد. آدمهای زیادی میتوانند از تلویزیون، کامپیوتر، دستگاه آبمیوهگیری و خیلی چیزهای قدیمی دیگر شما لذت ببرند. اگر خودتان کسی را نمیشناسید که نیازمند باشد، میتوانید آن را به سازمانهای مشخص که این وظیفه را بر عهده دارند، بدهید. نتیجه آن باید لبخند روی لبانتان بیاورد.
10. برای کمک به نیازمندان داوطلب باشید.
اگر برنامهکاری پرمشغلهای دارید، یک بار در سال کمک کردن کردن کافی خواهد بود. درغیراینصورت، سعی کنید هر ماه برای کمک به افراد نیازمند، چند ساعتی وقت بگذارید؛ کارهایی مثل رساندن موادغذایی به در خانه نیازمندان، بردن افراد سالخورده به دکتر و از این قبیل. راههای زیادی برای کمک وجود دارد که باعث میشود احساس مفید بودن کنید.
11. یک ترانه را با صدای بلند بخوانید.
قبول کنید، وقتی آواز میخوانید سخت است که حالتان بد بماند. وقتی احساس ناراحتی کردید، ترانهای را با خود زمزمه کنید.
12. لبخند بزنید.
هر زمان احساس کردید ناراحتید، جلوی آینه بروید و لبخند بزنید. وقتی لبخند مصنوعی خودتان را ببینید مطمئناً خوشتان نخواهد آمد. آنوقت باید آن لبخند را آنقدر تکرار کنید تا همانی شود که خودتان دوست دارید. لبخند زدن قدرتی فوقالعاده دارد. وقتی به اطرافیانتان لبخند میزنید، احتمال اینکه آنها هم در جواب به شما لبخند بزنند بسیار زیاد است و همین مسئله روحیه هر دو شما را بهتر کرده و دوستی بینتان را نیز قویتر میکند. حتی وقتی مریض، عصبانی یا ناراحت هستید، سعی کنید وقتی دیگران به شما نگاه میکنند باز لبخند بزنید. یادتان نرود لبخند مسری است و روحیهای عالی به هر دو طرف میدهد.
حال میدانید چطور باید رویکردی مثبت پیدا کنید. با تکرار این کارها، روز به روز فرد مثبتتری شده و از زندگی خود لذت خواهید برد. سعی کنید نگرش مثبت خود را با دیگران نیز سهیم شوید تا دنیای زیباتری بسازید.
همه انسان ها در زندگی خود با افرادی در ارتباط هستند. بعضی از این روابط چندان در حد خوبی نیستند، بعضی دیگر خوب، متوسط، هیجان انگیز، پر تنش، عاشقانه و ... هستند. با این حال، چیزی که بسیار قطعی است، این است که داشتن روابط عالی نقش موثری را در شادی فرد ایفا می کند.
برای اینکه مطمئن باشید روابطتان با دیگران در بهترین حالت ممکن قرار دارد، دانستن نکاتی برای بهتر شدن این روابط بسیار ضروری است.
بارها شنیده ایم افرادی که عاشق هستند مبتلا به سرماخوردگی نمی شوند. علتش این است افرادی که در یک رابطه عاشقانه هستند، می توانند تلخ ترین اتفاقات زندگیشان را به شادی تبدیل کنند. داشتن روابط عالی، کیفیت زندگی فرد را ارتقا می دهد. بنابراین بسیار مهم است یاد بگیریم چه عواملی فرد را تبدیل به دوستی خوب می کند و یاد بگیریم که چطور خودمان می توانیم چنین دوست خوبی باشیم.
روابط سالم، واقعا می توانند وضعیت ذهنی، احساسی و حتی فیزیکی فرد را ارتقا دهند، درحالیکه روابط ناسالم و روابط مسموم و خطرناک، فرد را به سمت ناامیدی، غم و افسردگی سوق می دهند. باید تلاش کنید و با صرف زمانی بسیار در بررسی صفات اخلاقی افرادی که از آن ها به عنوان دوستان خوب یاد می کنید، ویژگی های مثبتشان را شناسایی و همان ویژگی ها را در خودتان نیز تقویت کنید. به عنوان مثال، اگر در میان دوستانتان وفاداری ویژگی مهمی محسوب می شود شما هم باید این ویژگی را در خودتان ایجاد یا تقویت کنید و وفاداریتان را به آن ها ثابت کنید. وافراد دیگری هم که با شما در ارتباط هستند وقتی چنین ویژگی ای را در شما می بینند مایل هستند همانطور که شما در ارتباط با آن ها وفادار هستید نسبت به شما وفادار باشند. این یک وضعیت برد برد است که در آن هر دو سوی رابطه برنده هستند.
ده نکته عالی ای که برای داشتن روابطی خوب در ادامه معرفی می شوند، کمک می کنند تا کیفیت رابطه تان را با دیگران ارتقا دهید. مهم نیست خواهان ارتقای کیفیت چه نوع رابطه ای هستید، این نکات کمک می کنند تا هر نوع رابطه ای اعم از روابط دوستی، روابط میان خواهر و برادر و یا روابط عاشقانه بهتر شوند.
به خاطر داشته باشید برای اینکه این نکات به کیفیت روابطتان کمک کنند دو کار باید انجام دهید ، اول اینکه خودتان را در نظر بگیرید و ببینید چطور می توانید این نکات را در خودتان پرورش دهید و دوم اینکه از آن ها برای رشد فردی خودتان استفاده کنید:
1. مشخص کنید چه کسانی دوست شما هستند.
افرادی را که می شناسید به دسته های مختلفی از جمله "خانواده"، "دوستان صمیمی"، "آشنایان" و "همکاران" تقسیم کنید. مشخص کردن اینکه چه کسانی دوست شما هستند واینکه افراد پیرامونتان به چه گروهی تعلق دارند کمکتان می کند تا مدت زمانی را که لازم است به آن ها اختصاص دهید، تعیین کنید. این امر کمک می کند راحت تر مشخص کنید برای وقت گذراندن با افراد، چه کسی در اولویت قرار دارد و به این طریق دیگر وقتتان را صرف افرادی که با آن ها خیلی مایل به برقراری ارتباط نیستید، نمی کنید.
روابط خانوادگی
2. رفتار خود ر اصلاح کنید.
اگر از آن دسته از افرادی هستید که در دقیقه نود، قرار خود را با دوستانتان به هم می زنید و یا بیشتر مواقع دیر سر قرارتان می رسید، همین حالا دست از این رفتار بردارید. وفا نکردن به تعهداتتان به دیگران ثابت می کند که برای آن ها یا زمانشان ارزشی قائل نیستید.
3. با دیگران صادق باشید و در عین حال موجب رنجششان نشوید.
برای اینکه در مناسبتی شرکت نکنید متوصل به دروغ نشوید. به دوستانتان بگویید نمی خواهید در مراسم شرکت کنید و دلیلتان را هم بگویید. اگر فکر می کنید ممکن است از شنیدن حقیقت ناراحت شوند با مهربانی و ملاحظه با آن ها صحبت کنید و حقیقت را بگویید اما هرگز دروغ نگویید.
4. تلاش نکنید که همه را از خود راضی نگه دارید.
همه ما افراد زیادی را می شناسیم که سعی می کنند در برابر تک تک افرادی که در زندگیشان هستند همانی باشند که آن ها می خواهند و همیشه از این تلاش یک نتیجه حاصل می شود و آن این است که این همه تلاش جوابی در پی ندارد. کسانی دوست واقعی شما هستند که شما را به خاطر آنچه که هستید دوست دارند و کسانی که تائیدتان نمی کنند یا دوستتان ندارند دوست واقعی تان نیستند و مطمئنا دوست ندارید این گروه از افراد در زندگیتان حضور داشته باشند، پس بیهوده تلاش نکنید.
5. درمورد زندگی خصوصی دیگران صحبت و غیبت نکنید
ممکن است اجتناب از این مورد در میان همکاران دشوار باشد اما برای داشتن محیط کاری ای عاری از استرس، موردی بسیار ضروری است. صحبت نکردن در مورد زندگی دیگران، موجب می شود انرژی تان برای صحبت کردن درمورد مسائل مهم با دوستان و کسانی که دوستشان دارید حفظ شود. به عبارت دیگر در مورد دیگران و زندگیشان همیشه به گونه ای صحبت کنید که انگار در حضورتان هستند و گفته هایتان موجب رنجششان نمی شود.
6. بخشنده و بزرگوار باشید.
دیگر این سخن کلیشه ای شده است اما واقعیت همین است : با دیگران همانگونه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود. هیچ چیز به اندازه اجرای همین نکته موجب نمی شود که دیگران شما را مورد ستایش خود قرار دهند.
7. گوش کنید، گوش کنید و باز هم گوش کنید
گاهی اوقات گوش دادن تنها کاری است که می توان انجام داد. دوستانتان همیشه به دنبال این نیستند که برای مشکلشان به سرعت راه حلی بیابید بلکه شاید تنها بخواهند شما را در چیزی سهیم کنند. حتی اگر به دنبال توصیه شما هستند، ابتدا با دقت کامل و بدون قطع صحبتشان به آن ها گوش دهید و بعد نظرتان را بگویید.
بهبود روابط
8. همانقدر که دریافت می کنید، بدهید.
اگر دوستانتان دائما شما را دعوت می کنند (یا شما مرتبا خودتان را به مجالس آن ها دعوت می کنید!) تعادل را برقرار کنید و خودتان را میزبان یک رویداد کنید. در این حالت دوستانتان می بینند که شما هم تعادل را حفظ کرده اید و به این جهت شما را مورد احترام خود قرار می دهند.
9. صحبت کنید
اگر چیزی موجب آزارتان می شود، دوست یا شریک زندگیتان را مطلع کنید. این کار را بدون اهانت کردن یا فریاد کشیدن انجام دهید. برای بیان چنین موضوعاتی می توانید اینطور آغاز کنید: " خیلی دوستت دارم و برای رابطمون خیلی ارزش قائل هستم و به همین خاطر خواستم بدونی مساله ای هست که باعث رنجشم شده". و بعد با احترام و آرامش درمورد آن مساله صحبت کنید و نظرتان را برای برطرف کردن مشکل با وی درمیان بگذارید. این کار را در آرامش انجام دهید. دوست یا شریکتان ممکن است در ابتدا ناراحت شود اما اگر آن ها برای رابطه با شما احترام و ارزش قائل باشند، به سخنانتان گوش می دهند و در یافتن راه حل و اجرای آن به شما کمک می کنند.
10. مرزهای خود را مشخص کنید
مطمئن شوید که در ارتباط با افراد حد و حدود مناسب را برقرار کرده اید. برای درک بهتر به نکته شماره یک برگردید که طبق آن افرادی را که می شناسید در گروه های متفاوتی جای دادید و برای هر گروه مرز مشخصی ترسیم کردید. به عنوان مثال همکار شما نباید در ساعاتی مشخص به منزلتان زنگ بزند ( مگر آنکه مورد اضطراری ای پیش آمده باشد). اگر برای داشتن زمانی تنها و اختصاصی برای خود (زمانی برای استراحت و رسیدن به آرامش) دچار مشکل هستید، تاریخی را برای چنین شرایطی مشخص کنید، به همسر خود اطلاع دهید و نسبت به انجام آن متعهد باشید. تعیین مرز برای خود، یکی از بهترین و سالم ترین کارهایی است که می توانید برای بهبود وضعیت خود و روابطتان انجام دهید، پس این نکته را به عنوان یکی از مهمترین نکات برای بهبود روابط به حساب بیاورید. از آن در روابط خود با دیگران استفاده کنید و شاهد بهبود در روابط باشید.
اگر هر روز راهت را عوض كنی، هرگز به مقصد اصلی نخواهی رسید.
كسانی كه نمی توانند فرصت كافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می كنند.
صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، و آن هم در تمام عمر، بیش از یك مرتبه نیست.
وقتی شخصی گمان كرد كه دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده كند.
كسانی كه در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد.
كسی كه در آفتاب زحمت كشیده، حق دارد در سایه استراحت كند.
بهتر است دوباره سئوال كنی، تا اینكه یكبار راه را اشتباه بروی.
هرگاه مشكلی را مطرح می كنید، برای رفع آن هم راه حلی پیشنهاد كنید.
كیفیت جامع یعنی درست انجام دادن همه كارها در همان بار اول.
آنقدر شكست خوردن را تجربه كنید تا راه شكست دادن را بیاموزید.
اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید.
خانه ات را برای ترساندن موش، آتش مزن.
خودتان را به زحمت نیندازید كه از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی كنید از خودتان بهتر شوید.
اینجا، كار تمام نشده است، حتی آغاز پایان هم نیست، اما شاید پایان آغاز باشد.
خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد.
تنها راهی كه به شكست میانجامد، تلاش نكردن است.
درباره درخت، بر اساس میوهاش قضاوت كنید، نه بر اساس برگهایش.
از لجاجت بپرهیزید كه آغازش جهل و پایانش پشیمانی است.
انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند كه خیال میكند دیگران را فریب داده است.
كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند.
هركه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد.
كسی كه به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است.
اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت.
اینكه ما گمان میكنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است كه برای خود عذری آورده باشیم.
میگویند یک روز دانشمندی یک آزمایش جالب انجام داد. او یک آکواریوم شیشهای ساخت و آن را با یک دیوار شیشهای دو قسمت کرد. در یک قسمت یک ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگر، یک ماهی کوچکتر که غذای مورد علاقهٔ ماهی بزرگ بود.
ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمیداد... او برای خوردن ماهی کوچک بارها و بارها به طرفش حمله میکرد، اما هر بار به یک دیوار نامرئی میخورد: همان دیوار شیشهای که او را از غذای دلخواهش جدا میکرد.
بالاخره بعد از مدتی، از حمله به ماهی کوچک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به آن طرف آکواریوم و خوردن ماهی کوچک، کار ناممکنی است.
بعد از مدتی، دانشمند شیشهٔ وسط را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد، اما ماهی بزرگ دیگر هرگز به سمت ماهی کوچک حمله نکرد. او هرگز قدم به سمت دیگر آکواریوم نگذاشت...
یکی از راههایی که از طریق آن، نوشتن میتواند به بهبود شرایط جسمی کمک کند، بهتر کردن خواب است. خانم برودبنت میگوید: «ما دریافتیم افرادی که دستکم ۷ ساعت را در بیشترِ شبها میخوابند، زودتر از دیگرانی که کمتر میخوابند بهبود مییابند.» کمبود خواب میتواند سطح هورمون رشد را کاهش دهد؛ مادهای که برای ترمیم زخمها ضروری است. بهنظر میرسد که نوشتن دربارۀ تجربههای تلخ و ناخوشایند، میتواند به بیماران کمک کند تا بیشتر بخوابند. یکی از پژوهشگران میگوید: «بسیاری از کسانی که دربارۀ تجربههای تلخ خود نوشتهاند، میگویند این کار به آنها اجازه داده بینش بهتری به آنچه روی داده بود پیدا کنند و بتوانند آن رویداد تلخ را از دور تماشا کنند. همین امر، میتواند شدت آزاررسانی و فشار روحیِ رویداد را کم کند و در نتیجه، احتمالا خواب آنها را بهبود بخشد.»
نوشتن ممکن است با کاهش دادن استرس، به بدن هم کمک کند؛ اضطراب کمتر بهمعنای ترشح کمتر هورمون استرس است که ممکن است در کار مواد شیمیایی لازم برای بهبود زخم، اختلال ایجاد کند. در حالی که بررسیهای خانم برودبنت و گروهش چنین ارتباطی را نیافته است، ممکن است پژوهشگران معیارهای درست استرس را ارزیابی نکرده باشند. بهگفتۀ یکی از اعضای گروه پژوهش، «شاید پرسشنامۀ تعیین سطح استرس که ما استفاده کردیم، نوع یا مدت درست استرس را برآورد نکرده باشد.»
آیا «نوشتن از احساسات» برای همگان مفید است؟
با همۀ این احوال، ممکن است «نوشتنِ احساسی» یا بهعبارتی نوشتن از احساسات، برای همۀ افراد مفید نباشد. در مطالعهای که ماه گذشته منتشر شد، وقتی افراد تودار (که عموما میتوانستند درد را بدون نمایان کردن آن در ظاهر خود تحمل کنند) از بدترین تجربۀ روانی خود نوشتند، سطح اضطرابشان بالاتر رفت. از سوی دیگر، کسانی که از لحاظ احساسی باز بودند و حس و حال خود را راحت بروز میدادند، در اثر این تجربه نگرانی و اضطرابشان کاهش یافت.
این امر نشان میدهد که افراد، بسته به نوع شخصیتشان، ممکن است راههای متفاوتی برای مواجهه با رویدادهای تلخ داشته باشند. شاید نوشتن برای کسانی که عموما باز و راحت خود را بروز میدهند اثربخش و مفید باشد، در حالیکه وادار کردن اشخاص برای بیان احساساتشان وقتی که خود آنها مایل به این کار نیستند، میتواند خطر اختلال استرس پس از آسیب را بالاتر ببرد.
در هر صورت، برای کسانی که پس از نوشتن و بیان احساساتشان آرامش مییابند، این نوع نوشتن میتواند بخشی مهم از فرایند کمکرسانی به آنها باشد تا از پس تجربههای تلخ و ناخوشایند، هم در روان و هم در جسم بهبود حاصل کنند.
١٢- به شادی اولویت دهید.
پس همواره به یاد داشته باشید که آنچه در توان دارید، برای شاد بودن انجام دهید. شاد بودن را هدف اصلی زندگی خود قرار دهید. ترجیح دهید زندگی ساده ولی شادی داشته باشید.
“من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم “
چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟
پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
۲ .پشتکار گرانبها است
“من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم”
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید .
با پشتکار می توانید به مقصد برسید.
۳ .تمرکز بر حال
“مردی که بتواند در حالی که دختر زیبایی را می بوسد با ایمنی رانندگی کند ، به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن هست نمیدهد “
پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام میدهید.
انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است .
۴ .تخیل قدرتمند است .
“تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است “
آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است ! تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست ، تخیل است.
آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.
۵ .اشتباه کردن
“کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمیگیرد “
هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید .
من این را قبل گفته ام ،و اکنون هم می گویم ، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید .
۶ .زندگی در لحظه
“من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم ،خودش بزودی خواهد آمد”
تنها راه درست آینده شما این است که در “همین لحظه ” باشید .
شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید .،بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است، که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دارید .این تنها زمانی است که اهمیت دارد ، این تنها زمانی است که وجود دارد .
وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید،وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید .اگر شما با ارزش باشید ،موفقیت را جذب می کنید
استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید ، بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد .
تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد .
۸ .انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید.
“دیوانگی : انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن “
شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید ،به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید، و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.برای اینکه زندگی تان تغیر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.
۹ .دانش از تجربه می آید .
“اطلاعات به معنای دانش نیست . تنها منبع دانش تجربه است “
دانش از تجربه می آید . شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید ، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد .شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید .تکلیف چیست ؟ دنبال کسب تجربه باشید !
وقت خودتون رو صرف یادگرفتن اطلاعات اضافی نکنید .دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید .
۱۰ .اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید.
“اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد”
۲ گام هست که شما باید انجام بدهید .اولین گام این است که شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید ،این یک امر حیاتی است.گام دوم این که شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید .اگر شما بتوانید این ۲ گام را انجام دهید موفقیت از آن شما می شود.
قبل از اینکه یک مرده متحرک بشوید این متن را بخوانید!
با آدم ضعیف تر از خودتون تا حالا پینگ پونگ بازی کرده اید؟ منظورم اینایی هستن که تازه راکت بدست شده اند و چند ساعتی مربی داشته
اند و تازه از استایل والیبال اومده اند تو تنیس روی میز (با راکت اسبک میزنند)
خیلی عجیبه که اینها چون بد بازی میکنند ، نمیتونی ببریشون و اصلا هم مهم نیست مهارتت ! طرف عملا یه بازی دیگه میکنه و توهم زده که پینگ پونگ داره بازی میکنه...من و تو هم عملا تو این توهم وقتمون حروم میشه واتفاق بدتر اینه که وقتی با یه آدم حسابی میشینی پای بازی میبینی مهارتت خیلی کم شده و طول میکشه تا برسی به سطح بازی اصلی خودت!
اینها را نوشتم تا بگم حرف اصلیم را
وقتی با یه آدم کم فهم معاشرت میکنی یا آدمی که خودش را به نفهمی میزنه
وقتی با یه آدم خاله زنک دم به دم میشی
وقتی با آدم احمق دمخور میشی که قضاوتهای عجیب غریب و خرافی داره و تحملش میکنی ،
وقتی با یه آدم روبرو میشی که دغدغه هایش (مسکن ورستوران و لباس برند و(!...
دیگه انتظار نداشته باش که از حروم شدن وقتت غصه بخوری
از درجا زدنت هم خجالت نمیکشی
از تجمع برنامه ای نصفه عمل شده و کارهای نیمه تمامت هم ککت نمیگزه
از نخواندن آخرین مقاله تخصصی رشته ات، بهت بر نمیخوره
یا ندیدن فلان دانشمند و بلد نبودن مفاهیم بلند حافظ و مولوی و ....دردت نمیاره
داری بی غیرت میشی عزیزم
به مردنت ادامه بده
یا مثل یه بزرگمرد از این وضعیت بیا بیرون و نذار زنده به گور بشی و بشی یه مرده متحرک...
غم و اندوه، یک عکس العمل طبیعی به هر نوع از دست دادن است، این احساس ناشی از فقدان و از دست دادن می تواند مربوط به مرگ تا طلاق باشد.
آکادمی پزشکان خانواده آمریکا این توصیه را در مورد راههای سالم برای کنار آمدن با اندوه ارائه میدهد:
- در صورتی که به کسانی که دوستشان دارید دسترسی دارید، در خصوص احساس خود صحبت کنید و این که در چه وضعیتی هستید از این که از دیگران درخواست کمک کنید نترسید.
- سعی کنید به سرعت کارهای روزمره خود را از سر بگیرید.
- هر روز به میزان کافی ورزش کنید و به اندازه بخوابید.
- یک رژیم غذایی سالم و مغذی بخورید.
- به مشروبات الکلی روی نیاورید.
- پس از گذشت مدت کوتاهی از فوت عزیزانتان از تصمیم گیریهای مهم در خصوص زندگیتان اجتناب کنید.
- احساسات خود را سرکوب نکنید. قبول کردن احساسات بسیار مهم است. این مطلب کاملا قابل قبول است که گریه کنید، احساس عصبانیت داشته باشید یا حتی احساس کرختی و بی حسی کنید.
When A Person Laughs too Much Even for Stupid Things, Be Sure That Person Is Sad Deep Inside.
اگر کسی بیش از حد می خندد، حتی به مسائل خیلی ساده و معمولی؛او از درون به شدت اندوهگین است
When A Person Sleeps A lot, Be Sure that Person Is Lonely.
اگر کسی بیش از حد میخوابد، مطمئن باشید که او احساس تنهایی میکند.
When A Person Talks Less, And If He Talks, He Talks Fast Then It Means That Person Keeps Secrets.
اگر کسی کمتر حرف میزند و یا در زمان حرف زدن بسیار سریع صحبت میکند؛ این بدان معنی ست که رازی برای پنهان کردن دارد.
When Someone Can't Cry Then That Personality Is Weak.
اگر کسی قادر نیست بگرید، او شخصیتی ضعیف است.
When Someone Eats In an Abnormal Way Then That Person Is In Tension.
اگر کسی بطور غیر نرمال غذا میخورد، از استرس و فشارِ زیاد رنج میبرد.
When Someone Cry On Little Things Then It Means He Is Innocent & Soft Hearted.
اگر کسی به سادگی میگرید، حتي در برابر مسائل خیلی ساده، او فردی بی گناه و دل نازک است.
When Someone Gets Angry On Silly Or Small Things It Means He Is In Love.
اگر کسی به سرعت عصبانی میشود، حتی برای مسائل کوچک و پیش پا افتاده، این بدان معناست که او عاشق شده است.
So True, Try To See All These In Real Life, You Will Find All ...
اگر به اطراف خود به خوبی نگاه کنید، همه این موارد را خواهید یافت ...
محققان زیادی در خصوص علت عشق ورزی در انسانها اثاری را ارایه داده اند در این میان خانم فیشر نیز نظرات بسیار جالبی دارند بد ندیدم که شما هم این مصاحبه را مطالعه بفرمایید
(Helen fisher) ، محقق و انسان شناس دانشگاه روتگر نیوجرسی، یکی از سرشناسترین محققین موضوع عشق در سطح جهان است. از او کتابهای متعددی در این مورد به چاپ رسیده، از جمله «آناتومی عشق» ( ۱۹۹۲) و «جنس قوی» ( ۱۹۹۹) که به رل زنان در جامعه می پردازد. کتاب جدید او با عنوان «چرا عاشق می شویم» به موضوع عشق، شکست در عشق، و نقش هورمونها در این مورد می پردازد .
مجله اشپيگل مصاحبه حالبي با اين پرفسور انجام داده :
مجله شپیگل: خانم فیشر، زنان و مردان با ازدواج ، به یکدیگر قول عشق تا هنگام مرگ می دهند. طبق گفته شما ولی معمولا بعد از ۴ سال این قول به جدایی می انجامد؟
فیشر: بله. من به مدارک جمع شده از ۵۸ کشور نگاه کرده ام، در آنها دیده می شود که نیمی از کسانی که از یکدیگر جدا می شوند، این کار را در طول ۴ سال اول دوران ازدواج خود انجام می دهند و بعد از آن به دنبال پارتنر جدید هستند .
شپیگل: این نیاز به عوض کردن پارتنر از کجاست؟
فیشر: در واقع باید سوال شما بر عکس باشد: » چرا ما اصولا به مدت طولانی با هم می مانیم؟ » ۹۷٪ از جانواران پستاندار چنین تیمهای دو نفری درست نمی کنند. چرا پس انسان؟ این مساله ساده که ما یکدیگر را به عنوان پارتنر پیدا کرده و به هم وفادار هستیم، یک حادثه شگفت انگیز است، و دلیلش این جاذبه غریبیست که آنرا عشق می نامیم.
شپیگل: شما در مورد پدیده عشق تحقیق می کنید، اینکار را چگونه انجام می دهید؟
فیشر: ما تعدادی از زنان و مردانی را که در آنها نشانه های عاشق بودن دیده می شود توسط دستگاه MRI معاینه کرده ایم، تا بفهمیم احساس عشق در کدام قسمت مغز جای دارد .
شپیگل: از کجا می دانید که آیا کسی واقعا عاشق است یا نه؟
فیشر: در این مورد کافیست که از او بپرسم در طول روز چه مدت به معشوق خود فکر می کند. معمولا جواب حدود ۹۵ ٪ از وقت روز است، خوب چون عشق همین مسخ شدن خالص است. این تمایل شدید، این جوشش، هسته اصلی عاشق بودن است. عشق بسیار سرسخت و به ندرت قابل کنترل است و بسیار به سختی می توان به آن پایان داد. به نظر من عشق قویترین میل جهان است، بسیار قویتر از میل به سکس. کسی که از رختخواب شریک جنسی خود رانده می شود، دست به قتل او نمی زند، اما تعداد کسانی که شریک خود را به خاطر رد کردن عشق آنها به قتل رسانده اند زیاد است، به خصوص در مردان .
شپیگل: شما نوشته اید از هر سه زن مقتول در آمریکا یکی از آنها از سوی پارتنر سابق خود به قتل رسیده است. اما تعداد مردان مقتول از سوی شریک سابق آنها تنها ۴٪ است. آیا زنان هنگام شکست در عشق بیشتر دست به خودکشی می زنند؟
فیشر: نه، در مورد خودکشی هم تعداد مردان بیشتر است. سه چهارم کسانی که به خاطر سرخوردگی در عشق خودکشی کرده اند، مردان هستند. زنان معمولا رابطه بهتری با خانواده و دوستان خود دارند و در دوران بحرانی از سوی آنها بهتر پشتیبانی می شوند. بر عکس مردان معمولا وابستگی شدید به رابطه با آن یک شخص خاص دارند که این می تواند نتایج خطرناکی داشته باشد. ولی البته در زنان هم خودکشی از روی عشق دیده می شود.. من از افراد تحت معاینه خود سوال کرده ام که آیا حاضرند برای عشق خود بمیرند یا نه. بسیاری از آنان، به خصوص جوانان در گروه سنی حدود ۲۰ سال، به این سوال پاسخ مثبت دادند، فکر می کنم خود من نیز در آن مقطع زندگی همین پاسخ را می دادم .
شپیگل: در بدن افراد عاشق چه اتفاقی می افتد؟
فیشر: ما به افراد مورد آزمایش خود در حالیکه در دستگاه MRI قرار داشتند، یک بار عکس معشوق خود و یک بار یک عکس غریبه نشان دادیم و عکسهای مغزی آنها را در این دو حالت مقایسه کردیم. به نظر می آید که دو ناحیه در مغز که مسئول احساس عشق هستند را شناسایی کرده ایم. از علائم بارز دیگر، بالا رفتن میزان هورمون دوپامین (Dopamin) و نورآدرنالین (Noradrenalin ) و پایین آمدن میزان هورمون سروتونین (Serotonin) در مغز است. انرژی جوشان، تحریکات خوشحال کننده گاهی تا به حد رسیدن به خلسه، عرق کردن زیاد و طپش قلب نتیجه ترشح این سوپ هورمونی است .
شپیگل: هومر (Hommer ) هم به این نتیجه رسیده بود که:» و نیروی عشق در آن درون بود که حتی از عاقلان نیز عقلشان را ربود». این همه دیوانگی چه معنایی می دهد؟
فیشر: خود من هم مدتها تصور می کردم که طبیعت در مورد عشق اغراق کرده است. الان ولی فکر می کنم که عاشق شدن برای این به وجود آمده است که توجه ما (برای تولید مثل) متوجه یک پارتنر باشد و وقت و انرژی تلف نشود .
شپیگل: آیا میل جنسی برای این منظور کافی نبود؟
فیشر: نه، میل جنسی به تنهایی توجه ما را به سوی شریکهای متعددی جلب می کند، عاشق بودن باعث تحریک این میل در رابطه با معشوق می شود. میزان بالای ترشح هورمون دوپامین باعث ترشح شدیدتر هورمون جنسی تستسترون هم می شود.. به همین دلیل است که عشاق میل ترک اطاق خواب را ندارند .
شپیگل: علت این شدت احساسات چیست؟ همانطور که خود در کتابتان نوشته اید، موشهای صحرایی فقط برای چند ثانیه جلب یکدیگر می شوند، فیلها مدت چند روز. حتی در شامپانزه ها نیز دوان عشق کوتاه است. چطور این احساس در ما تا به این حد پیش میرود که حاضر به مرگ برای دیگری هستیم؟
فیشر: من تصور می کنم که راه رفتن بر روی دو پا همه چیز را در ما تغییر داد. تا قبل از اینکه نیاکان ما (که احتمالا شبیه شامپانزه های امروز بوده اند) راه رفتن روی دو پا را بیاموزند، ماده ها فرزندان خود را به پشت حمل می کردند، دستانشان آزاد بود و احتیاج به نرها برای حفاظت و همراهی نداشتند. ولی از حدود ۶ تا ۷ میلیون سال قبل که انسان شروع به راه رفتن به روی دو پا کرد، مشکل آغاز شد: چرا که حالا ماده ها باید فرزندان خود را بغل می گرفتند و من نمی توانم تصور کنم که آنها می توانستند با یک دست فرزندان خود را حمل کنند و با دست دیگر به دنبال آذوقه بگردند و یا از خود دفاع کنند، پس به یک شریک برای بزرگ کردن فرزندان خود احتیاج داشتند.
شپیگل: و مردان؟
فیشر: برای آنها هم تمرکز به روی یک شریک نفع داشته است. به عهده گرفتن وظیفه محافظت از چند شریک برای آنها هم کار سختی بوده است. بچه هایی که از سوی یک جفت محافظت می شده اند، شانس بهتری برای زنده ماندن پیدا می کردند و از همانجا ارتباطهای سلولهای عصبی برای ایجاد حس عاشق بودن شکل گرفته است.
شپیگل: مدت زمان عاشقی چقدر است؟
فیشر: طبق تحقیقات ما بین ۱۸ ماه تا سه سال. البته این مدت زمان می تواند طولانی تر هم بشود اگر در برابر رابطه عشقی موانعی وجود داشته باشند، مثلا اگر دو نفر در دو کشور مختلف زندگی کنند یا یکی از آنها متاهل باشد. این نیز از خصوصیات سیستم ترشحی دوپامین است: اگر مغز «پاداشی» دریافت نکند، این سیستم خیلی فعالتر میشود…
شپیگل: …و با ترشح بیشتر قابلیت رنجبری را بالا می برد .
فیشر: بله. البته کار این سیستم به هیچ وجه همیشگی نیست. اگر خوش شانس باشیم، این حس عاشقی تبدیل به دوست داشتن می شود. در آن صورت هورمونهای دیگری کارگردانی را به عهده می گیرند: اوکسیتوسین (Oxytocin) و واسوپرسین (Vasopressin) که باعث حس نزدیکی و رابطه نزدیک هستند و ترشح هورمونهای دوپامین و تستسترون را کم می کنند. و این خوب هم هست. کسی که صاحب فرزندی می شود، نمی تواند تمام شب در اطاق خواب به دنبال معشوق بدود!
شپیگل: ولی برای بسیاری از زوجها دقیقا همین از دست رفتن رابطه جنسی یک مشکل بزرگ است.
فیشر: برای همین توصیه من برای رابطه های دراز مدت این است که از داشتن مرتب سکس خود داری نکنند. ما جانوری هستیم که برای این ساخته شده ایم که مرتب با هم آمیزش داشته باشیم. انسانهایی که به صورت قبیله ای زندگی می کنند، اکثرا روزانه با یکدیگر رابطه جنسی دارند. ترشح هورمون تستسترون، باعث بالا رفتن هورمون دوپامین هم می شود که به برقراری رابطه کمک می کند . ولی البته من زوجهایی را می شناسم که بدون این ارتباط نزدیک جنسی هم با یکدیگر زندگی می کنند.. کیفیت داشتن ارتباط نزدیک کمی دست کم گرفته می شود. ما به دنبال عشق رمانتیک هستیم، که میلی ساده و یک جور دیوانگی کور است. احساس رابطه نزدیک ولی یک حس بسیار رنگارنگ مانند نقشهای یک قالی شرقی است، که پر از احترام، طنز و خاطرات مشترک است .
شپیگل: و با وجود همه اینها این سیستم می تواند خیلی آسان از هم بپاشد.
فیشر: درست است و قابل توضیح هم هست: این در طبیعت انسان است که تا زمانی با شریک خود همراه باشد که فرزند آنها از آب و گل در آمده باشد. زنهای قبیله ای در جنوب آفریقا هر چهار سال یک بار بچه دار می شوند و هر بار از مردی دیگر. در جامعه مدرن این مساله به شکل بالاتر رفتن میزان طلاق به خصوص در دوران ۴ سال اول شکل پیدا می کند. به نظر می آید طبیعت انسان برای این ساخته شده است که با شریک خود فرزندی داشته باشد، و بعد از مدتی برود. و من فکر می کنم زندگی ما کم کم به زندگی نیاکانمان شبیه تر می شود.
شپیگل: چرا؟
فیشر: در دوران زندگی قبیله ای، زنان ۸۰٪ آذوقه را تامین می کردند. به این ترتیب آنها قدرت «اقتصادی» داشتند و به همین خاطر وابسته نبودند. امروزه همسر یک رئیس بانک به عنوان مثال، که از خود تحصیلات یا در آمدی ندارد، همسرش را ترک نمی کند چون از نظر اقتصادی قادر به این کار نیست. ولی در بسیاری از جوامع دنیا این موقعیت تغییر می کند، زنان بیشتر صاحب استقلال اقتصادی می شوند و بیشتر توانایی آنرا پیدا می کنند که به رابطه های ناخواسته پایان دهند …
شپیگل: یا بیشتر رابطه های موازی داشته باشند ؟(توضیح خودم: منظور من از رابطه های موازی، همون چیزیه که بهش خیانت در رابطه میگیم. من از این کلمه به خاطر بار اخلاقیش استفاده نمی کنم )
فیشر: نه، نه الزاما. جالب اینجاست که امروزه نسبت به گذشته کمتر رابطه های موازی دیده می شود ، یکی به خاطر اینکه این امکان بیشتر هست که نوجوانان و جوانان تجربه های متعدد خود را داشته باشند، و یکی دیگر به این دلیل که رابطه ها امروزی هم کوتاه تر شده اند.
شپیگل: آیا این جریان در آینده ادامه پیدا می کند؟ آیا آمار طلاق بالاتر نیز می رود؟
فیشر: بله، در این مورد شک ندارم. و البته شکلهای جدید با هم زندگی کردن به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال یک نوع ازدواجهایی که بعد از مدت زمان خاصی خود به خود لغو می شوند. در آنصورت دو طرف تلاش بیشتری برای حفظ ارتباط خود خواهند کرد. البته انسانها در آینده نیز همچنان ازدواج خواهند کرد-حتی دوباره و سه باره . این به معنای پیروزی امید بر تجربه است. ما همچنان تلاش خود را خواهیم کرد-تقصیر به گردن سیستم عصبی و هورمونی ماست !
شپیگل: آیا ما واقعا اینقدر در برابر عشق بی اراده هستیم؟ تا چه حد آزادی انتخاب پارتنر خود را داریم؟
فیشر: ما حداقل این توانایی را داریم که از عاشق شدن خود جلو گیری کنیم. تصور کنید شما تازه صاحب فرزندی شده اید، همسر خود را دوست دارید و در عین حال شخصی را در محل کار خود بسیار جذاب می یابید. شما قادر هستید به خود بگویید:»نه،من خوشبخت هستم، این شخص نیز متاهل است، رابطه ما، موفق نخواهد بود». چنین صرف نظر کردنی مشکل، ولی ممکن است. صرف نظر کردن از سکس خیلی ساده تر هم هست. من فکر می کنم ما مرتب با کسانی برخورد می کنیم که مایل هستیم با آنها رابطه جنسی داشته باشیم، و در آخر تنها دست آنها را می فشاریم.
شپیگل: آیا عشق و دوست داشتن و دوست بودن در کنار هم ممکن است؟
فیشر: قاعدتا بله. قسمتها مختلف مغز که مسئول احساس عشق، رابطه ، دوستی و هوس هستند، می توانند موازی هم کار کنند. ما حتی قادریم با کسی زندگی کنیم و در عین حال عاشق شخص دیگری شویم. این توانایی از نظر تئوری تکامل هم قابل توضیح است، چرا که این کار یک استراتژی دوبرابر به حساب می آید: در یک سو رابطه دراز مدت که باعث ثبات اجتماعی می شود، از سوی دیگر پارتنر جدیدی که امکان انتقال ژنها به نسل بعدی را بیشتر می کند. واقعیت این است که حتی در رابطه های موفق نیز ، ما شبها در تخت خوابیده ایم و از خود سوال می کنیم که آیا نمی توانستیم انتخاب بهتری داشته باشیم. این یک نیروی تخریب کننده مغز ماست…
شپیگل: و وقتی این نیروی تخریب کننده زمانی باعث جدایی شود، درد آن جدایی تقریبا به همان شدت شادابی زمان عاشق بودن است. آیا این اشخاص را هم تحت نظر داشته اید؟ در مورد آنها چه مشاهداتی داشتید؟
فیشر: در این اشخاص دو حس به شدید ترین شکل خود دیده میشود: خشم و ناامیدی. این دو احساس در دو فاز مختلف به سراغ فرد می آید: بعد از جدایی ابتدا زمان خشم یا اعتراض است، شخص سعی می کند پارتنر خود را دوباره به دست بیاورد. سیستم ترشحی دوپامین ، بسیار فعال میشود ،چون مغز باز هم «پاداشی» دریافت نمی کند. انرژیی که در این زمان صرف می شود بسیار زیاد است. دوباره پارتنر سابق محور همه چیز می شود و حس عشق باز هم قویتر می گردد که حتی ممکن است تبدیل به حس نفرت هم بشود.
شپیگل: …حس نفرت برای به دست آوردن دوباره پارتنر کمی عجیب به نظر می آید .
فیشر: این آخرین تلاش است. هر چه باشد، اینجا یک نفر دارد بر سر آینده ژنهای خود مبارزه می کند! و در واقع گاهی این روش کارساز نیز هست. گاهی دو نفر دوباره به سوی هم برمی گردند وقتی یکی از آنها دیگری را تحت فشار سخت احساسی، مثلا تهدید به خودکشی قرار می دهد.
شپیگل: ولی سوال این است که ارتباطی که با این روش دوباره بر قرار شود تا کی ادامه پیدا کند.
فیشر: درست است. ولی خشم و نفرت می تواند کمکی هم باشد برای اینکه شخص خود را راحتتر از پارتنر خود جدا کرده و به دنبال پارنتر جدید باشد. البته قبل از آن فاز افسردگی شدید سر می رسد. تمام دنیا خاکستری می شود، کسی زنگ نمی زند. و شخص دچار دپرسیون می شود.
شپیگل: چرا طبیعت جدایی را برای ما اینقدر مشکل کرده است؟ آیا بهتر نبود که خیلی راحتتر با نیرو و انرژی دوباره به زندگی بر می گشتیم؟
فیشر: من فکر می کنم که این افسردگی هم فایده های خودش را دارد. کسی که ترک می شود، احتیاج به کمک دارد، چرا که همیاری پارتنر او یکباره از بین رفته است. مسلما کسی که با لبان خندان به سوی دوستان برای کمک خواستن می رود، زیاد قابل باور نیست. افسردگی یک نشانه خیلی خوب برای اطرافیان است که یک مشکل بزرگ این وسط وجود دارد. در ضمن، یک افسردگی خفیف در این موقعیت می تواند کمک کند که شخص خود و اطراف خود را واقعی تر ببیند.
شپیگل: آیا راههایی وجود دارد که ما عشق از دست رفته خود را راحتتر فراموش کنیم؟
فیشر: بزرگترین توصیه من این است که هر چیزی که ما را به یاد او می اندازد ، از بین ببریم و یا از زندگی خود دور کنیم. نامه ها، عکسها، کارتها ، و البته که هرگز به او تلفن نکنیم …
شپیگل: پس عشق مانند یک ماده مخدر است؟
فیشر: دقیقا، پس برای ترک اعتیاد باید از آن دوری کرد. نشانه های ترک اعتیاد عشق خیلی شبیه به ترک کوکائین است: خواهش بسیار شدید، مالیخولیا، خستگی، از دست دادن تعادل روحی. البته تفاوتهایی هم وجود دارد. کسی که به کوکائین معتاد است، هر روز همان خواهش روز قبل را احساس می کند، در حالیکه کسی که به عشق خود رسیده باشد، اکثرا بعد از مدتی این خواهش را ندارد که هر روز پارتنر خود را ببیند.
شپیگل: شما برای این مشکل تجویز قرص را نیز پیشنهاد می کنید .
فیشر: وقتی برای مقابله با افسردگی از دارو استفاده می شود، چرا برای مقابله با درد عشق از این روش استفاده نشود؟ البته با اینکار قادر نخواهید بود یک رابطه را نجات دهید، ولی می شود با اینکار مثلا جلوی خودکشی از سر عشق را گرفت. البته من اخطار می دهم که از این داروها به مدت زمان طولانی استفاده نشود، این داروها ترشح دوپامین و سروتونین در مغز را کم می کنند، و این در دراز مدت می تواند باعث شود که شخص میل به پیدا کردن رابطه( جدید) و میل به ارتباط جنسی را از دست بدهد .
شپیگل: برای استفاده از دارو تا کجا می توان پیش رفت؟ مثلا می توان برای کسانی که به دنبال عشق از دست رفته خود تا حد مزاحمت پیش می روند (به اصطلاح: استاکر Stalker ) درمان با قرص را تجویز کرد؟
فیشر: چرا که نه؟ اینکه مواد شیمیایی چقدر رفتار ما را تغییر می دهند را هر کسی که یک آبجو هم خورده باشد ، می داند. البته نباید فراموش کرد که در مورد استاکر ها، اختلالات رفتاری دیگر نیز به مساله اضافه می شود.. من فکر می کنم که هر کسی دلش می خواهد به دنبال عشق از دست رفته اش برود، ولی اینکار را نمی کند چون یاد گرفته است که نباید این کار را بکند. ولی استاکرها قادر به کنترل این کشش خود نیستند.
شپیگل: داروهایی که میل جنسی را تشدید می کنند ، مدتهاست که ساخته شده اند. آیا زمانی علم قادر به ساختن ماده ای برای ایجاد عشق
و برقراری یا تشدید آن خواهد بود؟
فیشر: فرمهای مخصوصی از LSD باعث میشود که شخص راحتتر عاشق شود. اما در کل من احتمال نمی دهم که چنین دارویی در آینده واقعا ساخته شود. باید پارامترهای مختلفی کنار هم جمع شوند که شخصی عاشق شود: زمان مناسب و تحریکات حسی مختلفی که پاسخ دادن به آنها از دوران کودکی ما شکل گرفته است. البته من فکر می کنم ماده ای ساخته خواهد شد که میزان ترشح دوپامین و نورآدرنالین را در مغز افزایش دهد و با اینکار آمادگی مغز را برای عاشق شدن بالا ببرد .
شپیگل: آیا ممکن است این آماده سازی مغز بدون دارو نیز انجام گیرد؟
فیشر: بله ، البته. من به تمام جوانانی که دلشان می خواهد عاشق شوند توصیه می کنم: بروید به بیرون، به سوی دنیای بیرون بروید، به دیگران نشان دهید که دنبال عشق هستید، و بازی عشق را بازی کنید. آماده سازی مغز، بر پایه به تحرک در آوردن سیستم ترشحی دوپامین است، وقتی کسی را پیدا می کنید که فکر می کنید می تواند پارتنر شما باشد، بهتر است با او کارهای جدید، مهیج و حتی خطرناک انجام دهید. نزدیکی نیز میزان ترشح دوپامین و تستسترون را بالا می برد، برای همین من همیشه به دانشجویان خود می گویم با کسی به رختخواب نروید که از او خوشتان نمی آید،چون ممکن است عاشقش بشوید!
شپیگل: آیا حقه های دیگری برای ایجاد عشق به ذهنتان می رسد؟
فیشر: همانطور که Baudelaire گفته است:»ما زنان را هر چه غریبه تر باشند، بیشتر دوست داریم» ، من به زنان توصیه می کنم که کمی مرموز باقی بمانند. و کلا این راه موثری است که علاقه های طرف مقابل را پیشبینی و ارضا کنیم. همانطور که مردان در هیچ زمان دیگری به اندازه چند هفته اول عاشق بودن خود میل به صحبت کردن ندارند، یا زنان هیچ زمان دیگری به اندازه آن زمان با شریک خود فوتبال تماشا نمی کنند!…البته کارسیستم مغزی مردان در این دوران هم با زنان متفاوت است، در مردان قسمتهایی از مغز که مربوط به تحریکات بینایی می شوند بیشتر فعال است .
شپیگل: و این تعجب آور نیست، درست است؟
فیشر: درست است. ولی پیش ضمینه تکامل در این مورد جالب است. مردان به زنانی نگاه می کنند که قابلیت زایش داشته باشند (توضیح خودم: در واقع زنان زیبا!) ، و زنان برای اینکه بدانند آیا پارنتر آنها می تواند از پس نگهداری از بچه ها خوب بر بیاید، سعی در شناختن شخصیت او دارند. اینکار به مراتب مشکل تر است و پیش از همه احتیاج به داشتن حافظه ای قوی دارد. برای همین زنان مرتب با دوستان خود از این صحبت می کنند که طرف مقابل چه گفته است، چه رفتاری داشته است و چکار کرده است. در زنان آن قسمت از مغز که مربوط به حفظ خاطرات است بیشتر فعال می شود .
شپیگل: اما خاطرات به تنهایی آتش عشق را روشن نگه نمی دارند.
فیشر: نه، در دراز مدت احتیاج به کار کردن دائمی روی رابطه هست .
شپیگل: توصیه شما در این مورد چیست؟
فیشر: در اصل الان باید می گفتم سالی یک بار از پارتنر خود جدا شوید، رابطه های دیگری را تجربه کنید و بعد سعی کنید دوباره از اول شروع کنید!
شپیگل: این را جدی نمی گویید !
فیشر: البته که نه. مسلم است که کسی نمی خواهد واقعا اینطور زندگی کند. ولی توصیه من اینست که از اول انتخاب درست انجام دهید، شخصی را انتخاب کنید که برایتان در دراز مدت جالب باشد، به نوع خاص خودش. به طرف پارتنر خود بروید، با او صحبت کنید و به حرفهایش گوش دهید، از او سوال کنید، سعی کنید جذاب باقی بمانید و احتیاجات خود را بیان کنید. البته که با وجود همه اینها تضمینی وجود ندارد. چرا که متاسفانه واقعیت اینست: ما برای این در دنیا نیستیم که خوشبخت باشیم، ما در این دنیا هستیم که تولید مثل کنیم .
قابل توجه دوستانی که معترض بودند که اگر تو می گویی این فرد مناسبت نبود چرا آه و ناله سر می کنی از نظر علمی جدایی از رابطه مراحلی دارد که باید طی شود این مقاله می تواند ابهامات دوستان را برطرف نماید :
زندگی همواره در مسیر دلخواه ما حرکت نمیکند. ناراحتی و غم نیز جزئی از زندگی است. وقتی یک ارتباط دوستانه پایان میپذیرد و یا پایانی دردناک دارد، قلب ما به درد میآید. حال این پایان ارتباط میتواند مربوط به دو دوست باشد یا اقوام یا زن و شوهر؛ میتواند به دلیل مرگ عزیزی باشد و یا ناشی از طلاق. در این مواقع ممکن است فکر کنید که هیچوقت نمیتوانید به این غم، عصبانیت و فقدان شدید غلبه کنید و در مقابل آن دوام بیاورید. اما حقیقت امر، این است که این درد و غم هم میگذرد و درنهایت، شما به زندگی عادی بازمیگردید، یعنی باید بازگردید چون این رسم زندگی است. انسانی که حیات دارد، باید استقامت داشته باشد.
در چنین مواقعی که به دلیلی، یک ارتباط دوستانه از بین میرود، همهی انسانها مراحلی را تحت عنوان مراحل تسکین و ترمیم میگذرانند. چهار مرحلهی عصبانیت، غم، ترس و اندوهِ ناشی از فقدان، شرایطی است که با بررسی و کارکردن بر روی آنها میتوان دوران نقاهت ناشی از مشکل بهوجود آمده را سریعتر گذراند و به زندگی عادی بازگشت.
اولین احساس: عصبانیت
اول از همه لازم است بدانید که احساس عصبانیت در چنین شرایطی، بهطور کامل طبیعی است. عصبانیت، احساسی است که ما را به این آگاهی و هوشیاری میرساند که «اتفاقی افتاده است که نمیخواستیم رخ دهد و به احتمال زیاد، مسائلی وجود داشته که بر روی آنها کنترلی نداشتهایم.» اگر با دید مثبت نگاه کنیم، عصبانیت میتواند به شما کمک کند تا مسائلی را ببینید که در زندگی، خواهان آن هستید و میخواهید این مسائل از آنچه که در تجربهی قبلی داشتید، متفاوت شوند. درضمن، عصبانیت، دیدگاه جدیدی در مورد روابطتان به شما میدهد چراکه متوجه میشوید نقاط ضعف شما در این مواقع چیست و چه کارهای اشتباهی را در این زمینه انجام دادهاید.
اگر شما تمام وقایع و جریانات قبلی را بد میبینید و احساس میکنید هیچچیز خوبی وجود نداشته است، به احتمال زیاد، دودستی به عصبانیت خواهید چسبید. انتقام گرفتن یا دعوا، ممکن است بهطور موقت، حال شما را بهتر کند اما اگر ادامه پیدا کند، درنهایت، باعث میشود احساسات منفی در وجود شما تقویت گردد. مطالعات نشان میدهد هرچه این احساسات منفی در شما بیشتر باشد، بیشتر عصبانی میشوید، یعنی وضعیت شما در یک چرخهی معیوب همچنان بدتر میشود.
اگر بهشدت عصبانی هستید، تنها راه حقیقی برای تسکین شما این است که در مورد احساساتتان صحبت کنید. مطالعات نشان میدهد وقتی افراد بتوانند بهطور کامل، احساساتشان را بروز دهند (البته این فرآیندی است که به زمان احتیاج دارد) عصبانیت آنان بهطور قابل توجهی، کاهش پیدا میکند.
دومین احساس: غم
از دست دادن یک فرد یا پایان یک ارتباط، میتواند باعث احساس غم عمیقی در دل شود. آنچه که میخواستید، اتفاق نیفتاده و ممکن است احساس عدم شادی، افسردگی و درماندگی داشته باشید. بعضی از مردم در این شرایط، از انرژی خود برای غلبه بر غم استفاده میکنند. آنان سعی میکنند آنرا تحمل کنند یا تحت پوشش عصبانیت یا احساسات دیگر، دفنش کنند. بعضی دیگر نیز خود را با کار یا سایر فعالیتها سرگرم میکنند تا از غم، نجات پیدا کنند ولی توجه داشته باشید که آسیبهای احساسی نیز مانند زخمهای جسمی، به توجه نیاز دارند. غم میتواند با قلب شما ارتباط برقرار کند و توانایی دوستداشتن و لذت بردن را از شما بگیرد. اگر غم را احساس کنید و به آن احترام بگذارید، درنهایت به جایی میرسید که میتوانید از دست آن خلاص شوید و دوباره احساس خوبی بهدست آورید.
گریستن، یک عامل تسکیندهنده در این مرحله است که شاید احساس شما را تغییر ندهد اما کمک میکند کمی سبکتر شوید و راحتتر باشید. اگر غم، دست از سر شما برنمیدارد، شاید شما تمام تمرکز خود را بر روی آن گذاشته و احساسات دیگر خود را فراموش کردهاید.
سومین احساس: ترس
در بیشتر وقتها، وقتی یک ارتباط پایان میپذیرد، فرد از ترکشدن، تنها ماندن و طردشدن، میترسد و یا حتی احساس بیکفایتی میکند. البته ترس در جای خود، باارزش است بهدلیل آنکه به شما فرصت میدهد به نقاط ضعف خود و آنچه که نباید اتفاق میافتاد، فکر کنید. احساس ترس از آنچه که نمیخواهید، به شما کمک میکند خواستههای واقعی خود را بهتر بشناسید. راه کلیدی، آن است که ترس را با تمام وجود، احساس و بعد آنرا تخلیه کنید ولی به هیچوجه از تمام انرژی خود برای نبرد با ترس استفاده نکنید. بهیاد داشته باشید همهچیز تحت کنترل شما نیست و قرار هم نیست شما فرد کاملی باشید. قسمتی از مقابله با ترس، مواجه شدن با این واقعیت است که شما کنترل کمی بر دنیای خارج دارید. اگر این مسأله را درک کنید، آنوقت فرصتهای جدیدی برای شما ایجاد میشود.
بهتر است یک قلم و کاغذ بردارید و دو خط عمودی روی آن رسم کنید. در یک ستون، تمام مواردی که شما را میترسانند، بنویسید. برای نمونه: «من میترسم هیچکس دوباره مرا دوست نداشته باشد» در ستون میانی، شواهد و مدارکی دال بر درست بودن این ترس را بنویسید: «در حال حاضر من تنها هستم و کسی به من محبت نمیکند» و در سمت چپ، سهراه غلبه بر ترس موجود را بنویسید: «1- با افراد جدید ارتباط برقرار میکنم. 2- بهیاد داشته باشم رابطهی قبلی چندان خوب نبوده است و یا اینکه گذشته و کاری نمیتوان کرد. 3-همیشه به یاد داشته باشم میلیاردها انسان روی این کرهی خاکی زندگی میکنند و شانس پیدا کردن دوبارهی فرد مورد علاقه، هرگز کم نیست.»
هدف از این تمرین، این است که به ترس خود نگاهی بیندازید و واقعیتها را ارزیابی کنید. خودتان باید راههایی را برای خلاصی از این تنش، پیدا کنید و آیندهای بهتر از آنچه میخواهید، تصور کنید.
چهارمین احساس: اندوه ناشی از فقدان
وقتی یک رابطه پایان میپذیرد، فرد دچار اندوه و یا افسوس میشود. در این موارد، افراد به چیزهایی که آرزو داشتند داشته باشند، فکر میکنند. اگر این احساس خیلی طول بکشد، فرد مدام در گذشتهی خود میماند و بهسختی میتواند بر روی حرکت به سوی آیندهای دیگر، تمرکز کند. بهتر است اندوه را بهطور کامل حس کنید و باور کنید نمیتوانید آنچه را که گذشته، تغییر دهید. باید بدانید غیرممکنها چیست و تنها با این روش میتوانید به ممکنها فکر کنید. بهتر است از اینپس، از شر امیدهای گذشته خلاص شوید و به امیدهایی تازه فکر کنید. اگر از نظر احساسی قبول کنید یکسری موارد قابل تغییر نیست، درنهایت، به آرامش ذهنی میرسید و قلب شما برای دوستداشتن و دوست داشته شدن، آماده میشود.
به هیچوجه به آیندهای نامعلوم و ناشناخته نپردازید. اگر مدام گرفتار اندوه و پشیمانی باشید، نمیتوانید با ترسهای خود مواجه شوید. در اینصورت، به سایر احساسات خود توجه نمیکنید و نمیتوانید از شر امیدهای گذشته خلاص شوید و به ممکنها و آیندهای جدید، فکر کنید. در مورد احساسات خود، با فردی متعهد صحبت کنید و سعیکنید گذشته را بهطور کامل فراموش کنید.
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند اما پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
من زن نشدم که در حسرت بوسه ای باشم ، زن شدم که بوسه ای از جنس آرامش بیافرینم ،من زن نشدم که همخواب بیخواب ها شوم ، من زن شدم که برای خواب کسی رویا باشم ، من زن نشدم که حسرت آغوشی عاشقانه داشته باشم من زن شدم که آغوشی برای تنهایی عشقم باشم!
من زنی نیستم که تنهایی ام را پیش فر وش کنم چون خوب می دانم خریداران امروز بسیار پرتوقع اند زود خسته می شوند و می روند ، انوقت دنبال یکی دیگر می گردند ،و تو می مانی با جنس دست دومی که دیگر خریداری ندارد،
من قدر زن بودن خودم را می دانم ، به تنهایی ام افتخار می کنم !
پس با تنهایی ام خلوت می کنم ، تنهایی ام را به آغوش می کشم و می بوسم اش و می بویمش ، در بستر خیال به هم آغوشی سرد با او ، تن می سپارم با او در شهوتی تابناک از شب به عشق بازی وهم می روم !
واقعیت را بپذیرید:
وقتی عاشق کسی هستیم احساس میکنیم که آن فرد تنها کسی است که میتواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمیتوانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمیتوانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم.
پس بااینکه ممکن است احساس کنید میتوانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید.دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید.
پذیرش این واقعیات باعث میشود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.
فراموش کنید:برهم خوردن یک رابطه عاطفی سختترین قسمت است. تا میتوانید گریه کنید، بعد همه عکسها و یادگاری هایی که او و زمانهای خوشی که با او داشتید را به یادتان میآورد، بیرون بریزید و از چیزها و جاهایی که شما را به یاد او میاندازد دوری کنید. درعوض رو به کارهایی بیاورید که مشغولتان میکنند، مثل گذراندن وقت با دوستانتان، انجام کارهایی که دوست دارید و از آن لذت میبرید. این کار باعث میشود دیگر در مورد آن فرد خیالپردازی نکنید و به جنبه های دیگر زندگی هم نگاه کنید.
عاشق شوید:اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمیگذارد. به جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید.
با گذشت زمان یاد میگیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.عشق واقعی زمانی است که دو طرف بتوانند از نظر احساسی و ذهنی همه احساساتشان را با هم شریک باشند.
این یک عشق سالم، متوازن و درست است.
پس اگر به کسی ابراز عشق کردهاید و به نظر میرسد که او این احساس را به شما ندارد، دیگر عشق با ارزشتان را صرف او نکنید. با اینکه کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، اما یادتان باشد که این پایان دنیا نیست. با گذشت زمان با کسی آشنا میشوید که میتواند شاد و خوشبختتان کند و به همان اندازه دوستتان خواهد داشت.
همیشه می گفتم: "عشق را با خود برد
و ندانست که من،
در کوچه سار بیشه وحشی عشق،
خوابم برده..."
و حال می گویم: "من خود عشقم..."
_________________
خوشبختی
میخواستم بهت بگم چقد پریشونم
دیدم خودخواهیه دیدم نمیتونم
تحمل میکنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری از چشمات معلومه
یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرتو میدونه
چیکار کردی که با قلبم، به خاطر تو بیرحمم
تو میخندی چه شیرینه، گذشتن تازه میفهمم
تورو میخوام تموم زندگیم اینه
دارم میرم ته دیوونگیم اینه
نمیرسه به تو حتا صدای من
تو خوشبختی همین بسه برای من
چیکار کردی که با قلبم، به خاطر تو بیرحمم
تو میخندی چه شیرینه، گذشتن تازه میفهمم
To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacation
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radio
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه
To clear your last exam
آخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last year
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making faces
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی
Calls at midnight that last for hours
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reason
بدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about you
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی
To hear a song that makes you remember a special person
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره
To be part of a team
عضو یک تیم باشی
To watch the sunset from the hill top
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friends
دوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person
وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین
To pass time with your best friends
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changed
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beach
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves you
یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh, laugh, and ... laugh
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ... باز هم بخندی
These are the best moments of life
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish them
قدرشون رو بدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد"
۱- نگذار نظرات و عقاید دیگران کنترل امور زندگیات را در دست بگیرد: اطرافیان ممکن است نامت را بدانند اما داستان زندگیات را هرگز نمیدانند! میدانند چه کارهایی انجام داده ای اما نمیدانند چگونه! پس نظرات آنها را جدی نگیر. آن چه مهم است عقیدهٔ خودت است نه آنها. همیشه باید کاری را انجام دهی که به برای خودت و زندگیات مفید است نه آن چه به کار دیگران میآید.
۲- به خاطر شکستهای گذشته شرمنده نباش: گاهی شکست میخوریم و این امری کاملاً طبیعی است. هر چه زودتر این اصل را بپذیری زودتر به موفقیتهای بعدی میرسی. گذشته آینهٔ آینده نیست. شکست دیروز، امروز، لحظهٔ پیش، شش ماه گذشته، شانزده ماه قبل … اثری روی لحظهٔ حاضر نخواهد داشت. مهم اینست که از این لحظه چگونه استفاده کنی.
[move-forward-380-285-1]
۳- برای رسیدن به آن چه میخواهی تصمیم بگیر: هرگز نمیتوانی جایی که هستی را به قصد رسیدن به موقعیتی که میخواهی ترک کنی مگر اینکه تصمیم بگیری و اراده کنی. باید به سمت و سویی بروی که موجب اشتیاق و هیجانت شود. نادیده گرفتن شور و هیجان موجب میشود هیچ وقت با خلاقیتت جریان نیابی. هیجان یعنی انرژی مضاعف. نبودن شور و شوق موجب کاهش انرژی و بی حاصل ماندن آن میشود. برای رسیدن به موفقیت میزان انرژی حرف اول را میزند. برای کارهایی که میخواهی انجام دهی تصمیم بگیر، برنامه ریزی کن و آن را با اشتیاق دنبال کن.
۴- اهدافی که برات مهم است را به جریان بینداز: دو انتخاب اصلی در زندگی هر کسی وجود دارد:
۱- پذیرش شرایط همان گونه که هست!
۲- پذیرش مسئولیت تغییر این شرایط!
شم و احساس درونیت را دنبال کن. هرگز از انجام آن چه میخواهی باز نایست. وقتی در زندگی عشق و الهام باشد راه را اشتباه نمیروی. همین الآن هر کاری را میخواهی انجام دهی شروع کن. فرداهای بسیاری وجود دارد که در همهٔ آنها حسرت امروز را خواهی خورد.
۵- کاری بکن! این که چطور و چه زمانی میمیری دست تو نیست! فقط میتوانی دربارهٔ چگونه زیستنت تصمیم بگیری. هر روز یک فرصت جدید است. چشم اندازت را تغییر بده. مثبت باش! چراغی فرا راهت برافروز و از ظلمت ناامنی و تردید بیرون بیا. کاری را انجام بده که به خاطرش از خودت ممنون باشی. به دنبال بهترین ها در دیگران باش و بهترین های خودت را به دیگران ارائه کن. خوب زندگی کن! از همین الآن…
[move-forward-380-285-2]
۶- به دنبال انجام کار درست و صحیح باش: اگر فقط در حرف به دنبال درست و بجا بودن باشی آخرالامر در عمل از جاده خارج میشوی. به دنبال موفقیت باش اما هرگز خطا و تقصیر را جایگزین خوبی و درستی نکن. چون در این صورت توانایی یادگیریات را از دست میدهی و نمیتوانی با زندگی پیش بروی.
۷- از مشکلاتی که به نظر پابرجا و همیشگی میرسند فرار نکن: همیشه زندگی را سختتر از آن چه هست میکنیم. مشکلات زمانی آغاز میشوند که جای گفتگو را یادداشتها میگیرند! احساسات نادیده گرفته میشوند. از عشقبازی ها تنها بازیاش میماند، عشق از متن زندگی خارج میشود اعتماد و صداقت رنگ میبازد، ناامنی شیوهٔ زندگی میشود، حسادت عادت میشود و آزردگی بخشی از زندگی! و تنها راه حل فرار! فرار نکن، با این شرایط رودررو شو. مسائل را حل کن. ارتباط برقرار کن. تحسین کن، ببخش و به کسانی که شایستهاش هستند عشق بورز.
۸- به جای عذر خواهی کردن برنامه ریزی کن! زندگی یک تمرین مداوم برای حل خلاقانهٔ مشکلات است. اشتباهها زمانی تبدیل به شکست میشوند که از تصحیح آنها سرباز بزنی. همیشه شکستهای بزرگ نصیب کسانی میشود که به جای برنامه ریزی و اراده کردن معذرت خواهی میکنند.
۹- نقاط مثبت زندگیات را نادیده نگیر: آن چه میبینیم همان چیزی است که به دنبالش هستیم. آنچه از دستت بر میآید را انجام بده و بقیه را رها کن! وقتی همواره به این فکر کنی که چه چیزهایی میتوانستی داشته باشی لذت آن چه داری را نیز از دست میدهی. اگر قدردان چیزهایی که داری نباشی، حتی اگر در زندگیات شاد باشی روزهای خوبی نخواهی داشت.
۱۰- قدر لحظاتت را بدان: ما روزها را به خاطر نمیآوریم بلکه لحظهها را از پیش چشممان میگذرانیم. همیشه میخواهیم حوادث و خاطرات بزرگ را بر روی هم انباشته کنیم و از آن زندگی بسازیم در حالی که فراموش کردهایم زندگی از ذرات و لحظات ساخته شده است. با صداقت و درستی زندگی کن و هر لحظهٔ باشکوه این سفر مبارک را قدر بدان. زیرا پایان هر سفر و رسیدن به هر مقصد شروعی دیگر خواهد بود.
آورده اند از بزرگان که نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.
آری بی تردید چنین است. اما در طول تاریخ ذهن انسانها ارتباط خطی ای بین رنج و گنج ترسیم کرده است. در نتیجه پس از تحمل رنج انتظار گنج دارند، که الزاماً این چنین نیست!
و گاهی پا فراتر می نهند و با ایجاد رنج خودساخته، زجر، در انتظار گنج می نشینند. بنابر این ضرب المثال یاد شده در ذهن خیلی ها بدل شده است به نابرده زجر، گنج میسر نمی شود. اما حقیقت این است که نابرده زجر، از گنج دور نمی شوی! در سایه زجر، توانی برای دستیابی به گنج باقی نمی ماند. ذهنی که خود را رنج می دهد، سرمايه هايی که بايد صرف مواجهه هوشمندانه با رنج شود را بر باد می دهد.
آنچه در گرو فهم توست، این است که رنج تو، بر اساس قصد تو، تعیین نمی گردد، بلکه آنچه تابع قصد توست، فهم تو از معنای رنج پيش رو است.
1- روی خودت سرمایه گذاری کن: ۳۰ دقیقه تا یک ساعت در صبح یا عصر صرف خواندن، گوش دادن و یا دیدن چیزهایی کن که کمک کند خودت و جهان اطرافت را بهتر و بیشتر بشناسی و بتوانی زندگیات را بهبود ببخشی. اگر برایت مقدور است آن چه یاد میگیری را به عمل در بیاور.
۲- وقتی مورد حملهٔ یک منتقد درونی (وجدان) یا بیرونی قرار میگیری حقیقت یا شکایت بی مورد بودن آن را تشخیص بده.
منتقد درونی اغلب اوقات به مسائل خوبی در موردمان اشاره نمیکند. اطرافیان هم برای رسیدن به اهداف خودشان سعی میکنند به ما حمله کنند و ما را پایین بیاورند. هر وقت در چنین موقعیتی قرار گرفتی از خودت بپرس چرا باید از این مسئله ناراحت شوم!؟
تغییر افکار بسیار سودمند خواهد بود کمک خواهد کرد که حقیقت را بیابیم و خودمان را دست کم نگیریم.
به عنوان مثال اگر خودت یا دیگری گفت عملکرد خوبی در مدرسه نداری، میتوانی از خودت این سؤال را بپرسی و به دنبال توجیههایی باشی که این مسئله را نفی کنند. اگر این حملات را زیر سؤال ببری و به دنبال توجیه باشی به عنوان مثال میفهمی که کارت در مدرسه خوب است و فقط در دو درس فیزیک و ریاضی کمی ضعیف هستی.
با این کار بدون اینکه خودت را پایین آورده باشی به خودت کمک کرده ای.
۳- صبح که از خواب بیدار میشوی در کمال آرامش به خودت بگو «امروز باید شاد باشم».
من اغلب این کار ساده را انجام میدهم و تفاوت بزرگی در روزم ایجاد میکنم. وقتی این جمله میگویم و سعی میکنم در طول روز آن را در ذهنم حفظ کنم بیش از پیش قدر داشتههایم را میدانم. غذایی که میخورم، کارم، آب و هوا، اطرافیان و همه و همهٔ اتفاقاتی که در طول روز رخ میدهد باعث شادمانیم میشود.
امور کم اهمیت و اتفاقاتی که دیگران عادی و روزمره میبینند برایم معنادار و قابل تمجید میشوند.
این رویکرد در زندگی میتواند زندگی را سبکتر و لذت بخش تر کند و انگیزهتان را افزایش دهد.
۴- امروز بدون استرس! یک دوش طولانی بگیر و کتابی بخوان! کاری را به انجام برسان و یا با کسی دربارهٔ مسئله ای که در ذهن داری صحبت کن و همه را بیرون بریز! ۳۰ دقیقه تمرکز کن و با بیرون ریختن همهٔ استرسها و اضطرابها با ذهن و جسمت مهربانتر باش!
۵- یک روز معمولی! یک قدم کوچک به سمت امری مثبت بردار! اگر احساس میکنی روزی خسته کننده و پر از افسردگی داری قدمی مثبت بردار و امیدی تازه در زندگیات بیافرین. یک مسافرت برای خودت ترتیب بده. یک ملاقات با بهترین دوستت داشته باش با هم قهوه بخورید و حرف بزنید. ببین چطور میتوانی در زندگی و کارت پیشرفت کنی. یک سرگرمی جدید برای خودت پیدا کن.
۶- با خودت دوست باش! خودت را تنبیه نکن و با این کار موجب فرسایش اعتماد به نفست نشو. در عوض رفیقی مهربان و هواداری پابرجا برایش باش!
از خودت بپرس یک دوست مهربان در این شرایط چگونه میتواند کمکم کند؟
پس همان کار را انجام بده و همان حرفها را به خودت بزن! فراموش نکن از خودت بپرسی از این شرایط چه درسی گرفته ای و ببین آیا فرصتی پیش رویت هست یا نه! پس از این درس استفاده کن و دوباره بلند شو و پیشرفت را از سر بگیر.
۷- بخند! ۲۰ -۳۰ دقیقه در میان روز، صبحها و یا عصر که از سر کار برگشتی یک فیلم طنز ببین، یک کتاب فکاهی بخوان یا به یک پادکست کمدی گوش کن و بخند. من از مدتها پیش این کار را انجام میدهم و الآن مطمئنم که این کار مؤثرترین کاری است که میتوانم برای تقویت انرژی و مثبت اندیشی و رها شدن از استرسهای درونیم انجام دهم.
۸- به خاطر داشته باش آینده هنوز در دستهای توست و هیچ وقت برای تغییر دیر نیست. خودت را در دور باطل افکار آزارنده ای نظیر آن چه میتوانستی انجام دهی و آنچه از دست داده ای گرفتار نکن.
در عوض ببین در روزهای پیش روی زندگیات چه میخواهی!؟ سلامتی بیشتر؟ روابط بهتر؟ شرایط کاری متفاوت؟
چه قدمهایی میتوانی به سوی خواستههایت برداری؟ امروز یکی از آن قدمها را بردار! فردا قدم بعدی…
۹- دائماً یادآوری کن که مهربان بودن با خودت چه مزایایی خواهد داشت. بر اساس تجربیات من با یادآوری دلایل هوشمندانه بودن مهربانی با خود و زمان گذاشتن برای این کار میتوانی آن را ساده تر کنی.
با یادآوری منافعی همچون زندگی بهتر، پشتکار بیشتر اعتماد به نفس بالا شادی و آرامش درونی ارتباطات مثبت بیشتر با خود و دیگران، مهربانی با خود در خلال فراز و نشیبهای زندگی آسانتر میشود.
1) دور زدن ممنوع: ايستادن بعد از شكستن بسيار سخت است ولي اين دقيقا كاري است كه بايد انجام دهيد و با تمام درد و رنجي كه داريد به زندگي ادامه دهيد. هيچ راه ميانبري وجود ندارد كه قسمتي از مانع را در خود نداشته باشد، پس دنبال راه فرار از شكستتان نباشيد. اگر بخواهيم مسايلي كه از درون ما را تكهتكه ميكنند دور بزنيم در مسيري دايرهوار گرفتار خواهيم شد كه راه به جايي نميبرد. با تمام درد و غمي كه داريم بايد از وسط راه پر مانع و تيغ بگذريم. يك واقعيت ساده وجود دارد؛ براي گذر كردن بايد ناراحتي و سختي كشيد. در اين صورت بعد از گذشتن از اين مسير به فردي قويتر تبديل خواهيم شد و سختيهايي كه كشيدهايم ما را آبديده خواهند كرد
.2) جدا شويد و از آزاديتان لذت ببريد: همه ميخواهند از غم قبلي جدا شوند، اما چگونه؟ تلاش براي پر كردن خلاء درون خود بدون وارد شدن عجولانه به يك رابطه ديگر يا بيهوده تلاش كردن يك طرفه براي برگرداندن عشق از دست رفته، تنها راه است. يكي از تعليمات بودا اين است؛ وابستگي باعث درد و رنج ميشود و بهترين راه براي رسيدن به آرامش و شادي، رهايي از وابستگيهاست. يكي از افكاري كه با آن ميتوانيد خود را از غم و اندوه نجات دهيد اين است كه با خود تكرار كنيد: من براي شاد بودن به هيچكس و هيچچيز نياز ندارم. بعد از يك شكست قلبي خيلي سخت است اعتمادكردن به اينكه ميتوان بدون آن شخص زندگي كرد و راه را ادامه داد و شاد بود ولي زندگي بارها به ما ثابت كرده كه ما ميتوانيم! بايد خلاقانه و با قدرتي كه داريم خلاءهايمان را پر كنيم.
3) نقاط قوت خود را بنويسيد: يكي از تكنيكهاي خارجشدن از احساس شكست، ليستكردن نقاط قوت است. اينكه با سختيها كنار آمدهايد و هنوز ايستادگي ميكنيد، اينكه با وجود افسردگي شديد و افكار منفي تا حد خودكشي كه گاهي ذهنتان را پر ميكند هنوز زنده هستيد از نقاط قوت شماست. اينكه حتي باوجود درد و رنج لب به سيگار نزدهايد، به ديگران ضربه نزدهايد، به سمت دروغ و دغل نرفتهايد از قدرت شماست. پس اين موارد را بنويسيد و به خودتان گوشزد كنيد
.4) خرس سفيد: اگر تلاش ميكنيد به خاطراتتان فكر نكنيد و ميخواهيد دور خود حصار بكشيد تا مانع ورود آنها شويد و با خودتان مدام تكرار ميكنيد: نبايد به او فكر كنم، نبايد درباره او خيالبافي كنم، نبايد لحظههاي با هم بودنمان را به ياد بياورم مطمئن باشيد اوضاع را بد و بدتر خواهيد كرد. در يك مطالعه مشهور و روانشناسي كه در سال 1980 صورت گرفت از افراد خواسته شد در مورد همهچيز فكر كنند ولي حق ندارند درباره خرس سفيد فكر كنند. حدس ميزنيد همه آنها درباره چه چيزي فكر كردند؟ خرس سفيد! پس نجنگيد و نه خود را به سمت خاطرات هل بدهيد و نه به زور بخواهيد يك شبه يا يك ماهه همهچيز را فراموش كنيد
.5) كمك كنيد: احساساتتان را جمعآوري، بستهبندي و سعي كنيد براي استفاده از آنها راهي پيدا كنيد، اما بهترين راه، كمك كردن به يك شخص ديگر است، بهخصوص اگر آن شخص دچار دردي شبيه شما باشد. اين كار شما را از دردها و رنجهايتان دور خواهد كرد و براي لحظاتي خود را فراموش خواهيد كرد و اين يعني معجزه! حتي ميتوانيد جذب بنگاههاي خيريه شويد بهخصوص جاهايي كه از بچهها حمايت ميكنند.
6) خنده و گريه: همانطور كه خنده در خيلي از مراحل بهبودبخش است، گريه هم ميتواند شفادهنده باشد. آيا فكر ميكنيد بعد از يك گريه خوب، اتفاقي حالتان بهتر ميشود؟ نخير، كلي دلايل فيزيولوژيك وجود دارد كه قدرت شفابخش بودن اشك را ثابت ميكند. برخي از آنها توسط ويليام فري، كسي كه براي 15 سال رييس تيم تحقيقاتي مطالعه روي اشك بوده، به ثبت رسيده است. در ميان يافتههاي آنها به اشكهاي عاطفي [در مقابل اشكهايي كه براي جراحتهاي فيزيكي ريخته ميشود] اشاره ميشود كه با خود مواد سمي خاصي را دفع ميكنند و استرس غم و اندوه را كاهش ميدهند پس جلوي اشك خود را نگيريد.
7) ليست خوبها و بدها: بايد مشخص كنيد كدام فعاليتها حال شما را خوب ميكنند و كدامشان باعث طغيان احساسات بد ميشوند و براي اينكه دقيقا بفهميد بايد آنها را امتحان كنيد و بعد در ليست فعاليتهايي كه بايد انجام دهيد يا فعاليتهايي كه نبايد انجام دهيد، قرار دهيد ولي كارهايي مثل چك كردن صفحه شخصي در اينترنت، سايت و ديدن روابط جديد يا كارهايي كه قرار است انجام دهيد قطعا جزو فعاليتهايي نيست كه شما را خوشحال كند. پس از همين لحظه و بدون آنكه تجربه كنيد آن را در ليست كارهاي ممنوعه قرار دهيد و اما در ليست خوبها احتمالا ميتوانيد حذف كردن تمام پيامكها، ايميلها و پيامهاي صوتي او را قرار دهيد. فروختن هديههاي گرانقيمتي كه او برايتان خريده است مثل جواهرات را هم در ليستتان بگنجانيد. پولش را صرف يك سفر عالي كنيد!
ورزش كنيد: با دويدن، شنا، نرمش، پيادهروي يا كيكبوكسينگ غم و اندوه را به معناي واقعي از خود بيرون بريزيد. ورزش فعاليت سروتونين را افزايش ميدهد و مغز را مجبور ميكند براي رشد و بازسازي سلولهاي عصبي، موادشيميايي ترشح كند. به علاوه شما با هماهنگكردن ذهن و بدنتان كنترل اوضاع را به دست ميگيريد. هنوز كم است؟ او را در صورت حريفتان تصور كنيد و حسابي با مشت و لگد از خجالتش دربياييد. حال بهتر نشد؟
9) دنياي جديدي بسازيد: دوستان مشترك و فعاليتهاي مشترك نميگذارد به طول كامل از او جدا شويد پس دنيايي از دوستان جديد و فعاليتهاي جديد براي خود بسازيد.
10) اميد داشته باشيد: ميگويند: «حسي قويتر از ترس وجود دارد و آن بخشش است.» اما براي اينكه بتوان بخشيد بايد از گذشته گذر كرد و براي گذر كردن از گذشته، بايد اميد داشت به روزهاي بهتري كه در راه است و به وجود داشتن جاها و موقعيتهاي بهتر. اميد به اينكه اين درد و پوچ بودن كه در ميان فعاليتهايتان گردنتان را ميگيرد، هميشه با شما نخواهد ماند. اميد، يعني ايمان داشتن به اينكه روزي غمهايتان بخار ميشوند و تا هميشه لبخندهايتان زوركي و بيرنگ نخواهد بود
..........THANKS .............GOD
FOR THE TAXES I PAY
BECAUSE IT MEANS I AM EMPLOYED .
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
چون به این معناست که شغلی دارم.
FOR THE MESS TO CLEAN AFTER A PARTY
BECAUSE IT MEANS I HAVE BEEN SURROUNDED BY FRIENDS.
برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی
چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.
FOR THE CLOTHES THAT FIT A LITTLE TOO SNUG
BECAUSE IT MEANS I HAVE ENOUGH TO EAT.
برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن
چون یعنی غذا برای خوردن دارم.
FOR MY SHADOW THAT WATCHES ME WORK
BECAUSE IT MEANS I AM OUT IN THE SUNSHINE
برای سایه ای که شاهد کار منه
چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.
FOR A LAWN THAT NEEDS MOWING,WINDOWS THAT NEED CLEANING,
AND GUTTERS THAT NEED FIXING
BECAUSE IT MEANS I HAVE A HOME
برای چمنی که باید زده بشه، برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه
چون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم.
FOR THE PARKING SPOT
I FIND AT THE FAR END OF THE PARKING LOT
BECAUSE IT MEANS I AM CAPABLE OF WALKING
AND I HAVE BEEN BLESSED WITH TRANSPORTATION.
برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم
چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم.
FOR MY HUGE HEATING BILL
BECAUSE IT MEANS I AM WARM.
برای هزینه بالا برای گرمایش
چون یعنی خانه گرمی دارم.
FOR THE PILE OF LAUNDRY AND IRONING
BECAUSE IT MEANS I HAVE CLOTHES TO WEAR.
برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند
چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.
FOR WEARINESS AND ACHING MUSCLES
AT THE END OF THE DAY
BECAUSE IT MEANS I HAVE BEEN CAPABLE OF WORKING HARD.
برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز
چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.
FOR THE ALARM THAT GOES OFF
IN THE EARLY MORNING HOURS
BECAUSE IT MEANS I AM ALIVE.
برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند
چون یعنی هنوز زنده هستم.
کوتاه ترین داستان ترسناک!
کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا داستان زیره که نویسنده ی مشخصی نداره !
The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door.
آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدن.......
_________________
چو جانان نباشد تن من مباد................
درود بر همه دوستان فرهیخته و فهیمم.
با تخلص آرتمیس در خدمت شمام
شاعر و نویسنده و پژوهشگر و نقاش و حقوق دان هستم
این وبلاگ را برای این ساختم تا هر چه می خواهد دل تنگم در جایی ثبت کنم بلکه رد پایی باشد برای نشاط و آرامش و ریکاوری خودم و دوست دارانم در روزها و لحظه های سخت زندگی . چیزی شبیه حیاط خلوتی دوستانه
به زودی بخشی مختص مشاوره حقوقی نیز در وبلاگم راه اندازی خواهم نمود تا درخدمت عزیزان نیازمند باشم و بدین طریق زکات دانش خویش را به بهترین وجه ممکن ادا نمایم.
سپاسگذارم
*****حضورتون خیر مقدم و لبریز عشق***
________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ █████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ______♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥ __________________♥♥♥♥♥♥ ___________________♥♥♥♥ ___________________♥♥ __________________♥♥ _________________♥ _______________♥ ____________♥♥ __________♥♥♥ _________♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥ ________♥♥♥♥♥♥♥♥ __________♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥ _________♥♥♥♥ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ imanஜ۩۞۩ஜ .. ღ ღ ღ... I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love