زندگی زیباست
خاطرات ؛بودن، هستن و شدن آرتمیس 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیباست و آدرس zendegi.zibast.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


روز عالی همگی متعالی

صبح همگی بخیر و شادی و برکت
Wink Wink
دیشب یه عالمه خوابهای خوب دیدم

خدارا شکر دیگه صبح ها در اثر خنده های شیرین از خواب بیدار میشم...
خیلی خیلی خدا را شاکرم...بخاطر آرامش ونشاطی که بهم ارزانی داشته.

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم خدا Wink



موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم خدا ,
[ سه شنبه 8 آذر 1392 ] [ 16:57 ] [ آرتمیس ]

اتاقو جارو زدم ,چایی درست کردم , میزمو مرتب کردم , فقط مونده یک کاموا بیارم بشینم ژاکت ببافم. Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Laughing Laughing Laughing

خیر سرم امروز هم مثلا بخاطر کسالت به خودم مرخصی دادم و موندم تو خونه و دارم با نت حالشو میبرم...
مدتها بود اینطوری نبودم.. جسمم مریض ولی روحم شاد و سر زنده...دیوونه این تضادمم
.
این یعنی روحم دوباره زنده شده...سرزنده تر Mr. Green Mr. Green Mr. Green Laughing
انگار همه دنیا ر ا دوست دارم.... همه چیز دوست داشتنی وجذابه و دلنشین...

همه چیز به به داره Very Happy Very Happy



موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: همه چیز به به داره,
[ سه شنبه 28 آذر 1392 ] [ 18:55 ] [ آرتمیس ]

چی

اون یه تصمیم اشتباه بود

که احساسی نبود

بیچاره

خیلی دلش میخواس

که یه تصمیم اشتباه احساسی باشه

ولی خب

اون فقط یه تصمیم اشتباه خالی بود


*************

 

معمولا

واسه هر ادمی

یه جائی هست

وقتی داره یه بادکنک رو فووت میکنه

مثل یه نقطه توی زمان

بعدش دیگه

با همه زورش فوت نمیکنه توی بادکنک

ارومتر فوت میکنه

چون ادم دیگه

به این نتیجه رسیده که بادکنکه تقریبا باد شده

دیگه لازم نیس

با همه زورش فوت کنه

.
من الان در اون نقطه قرار دارم Laughing Laughing Laughing


************



اون فکر کرد همه مثل منن
رفت سراغ بقیه!
منم فکر کردم همه مثل اونن
خط کشیدم
دور همه!!!!






موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: اون فکر کرد همه مثل منن ,
[ سه شنبه 18 آذر 1392 ] [ 23:37 ] [ آرتمیس ]

کلی ظرف کثیف توی ظرفشوئیه

با کلی لکه های چربی روی گاز

کابینتها

یا سطل اشغال پر

خب

بوی روغن سرخ شده های اب خورده هم رووش

پووف

این یه مبارزه کسل کننده دیگس فقط

هیچ اشپزخونه ای تا حالا

تووش نبرده

اون احمق ها

هرسری میبازن

اون احمق ها

هرسری تمیز میشن Mr. Green



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: سطل اشغال پر ,
[ سه شنبه 17 آذر 1392 ] [ 12:3 ] [ آرتمیس ]

دو كلمه حرف حساب..



شرايط يكسان، نتايج يكسان به بار نمي آورند. ( ريچارد فايمن ) Wink

_________________

 


به چه كس يا كسايي غبطه ميخوريد ؟

مرز بین حسادت و غبطه یه تار موی باریکه. شما در کدام جرگه خود را میبینید؟؟


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: خيلي وقته سوال نزاشتم, ,
[ دو شنبه 23 آذر 1392 ] [ 14:27 ] [ آرتمیس ]

پست جالب یکی از دوستام امروز :

یکی از فانتزیایی که دارم اینه که همسر آیندمو با یه کش به خودم ببندم که وقتی دعوامون شد یا به هم بی توجه شدیم بتونیم همدیگه رو پیدا کنیم، حالا چرا کش، خب بخاطر اینکه هر چقد فاجعه تو زندگیمون پررنگ و فجیعتر بود و هر چقد از هم دورتر بشیم کش وقتی برگشت با شدت بیشتری مارو برسونه به آغوش آرامش بخش هم، کلا" اصن از محبت له شیم



موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: پست جالب یکی از دوستام امروز : ,
[ دو شنبه 13 آذر 1392 ] [ 13:56 ] [ آرتمیس ]

بود1392 من اینه:



دو حرف جواب نداره،
حرف حساب
و
حرف مفت.!

***
از زود قضاوت کردن و زود قضاوت شدن حالم گاهی به هم میخوره و گاهی خوب میشه! نکنیم این کارو..
***
از اینکه جدی و شوخیم معلوم نباشه خوشم میاد،
وقتی تفاوتش رو میفهمی که به شخصیتم عادت کنی و بشناسی منو و این باعث بسی شعفه که کسی بتونه منو بشناسه. هر چند اگه بپرسی میگم جدی بود یا شوخی ولی خب..
***
پیچیده ها رو دوس دارم، دلیل داره
***
تبادل نظرو دوس دارم
***
خودم هستم و از ظاهرسازی خوشم نمیاد ولی به ندرت شاید مجبور بشم بسازم اما اینجا صادقانه م
***
خدایا! دیگه نمیخوام به آدما قول بدم، آخه آدمای حتی مهربون مثل تو مهربون نیستن، دل دارن، دلشون میشکنه. ( البته به جز قولِ معقول )
***
از آدمایی که نمیدونن بگن متاسفانه یا خوشبختانه، نمیدونم خوشم میاد یا بدم میاد. ( نِسبیت خودشو به رخ میکشه اینجا هم )

البته من کلا" از آدما بدم نمیاد ، از بعضی اخلاقا و رفتاراشون بدم میاد گاهی.
***
دیگه با تمام وجود اینو فهمیدم که اگه زور بالا سرم نباشه دس به هیچ کاری نمیزنم، زور آقا، زور، زوره که میتونه منو جلو ببره نه عشق، نه علاقه، نه هیچ چیز دیگه.. زور و اجبار.. نه، حتی گاهی اجبار هم کاری از دستش بر نمیاد Neutral

"عشق" هم گاهی استثنائا" یه هلی میده منو واسه انجام یه کارایی ، "عشق"، شایدم "احساس"
***
ای کاش قانون همه دوستی ها این بود،
یا رفاقت تعطیل
یاجدایی هرگز....
***
"قلب تپنده"، میدانم که برایم نخواهد ایستاد
***
بلاتکلیفی آدمو نابود میکنه
من الان اوج دیوونگیم...

ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشتیم:
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
***
جدیت داشته باش
ولی
جدی نباش


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
[ دو شنبه 18 آذر 1392 ] [ 13:56 ] [ آرتمیس ]

معرفی نامه وبلاگ یک مرد مطلقه
با تیتر:
یادداشتهای خصوصی یک مرد مطلقه روانی

و متن :
من یک روانیم چون زنم میگه

**********************
من دیوانه هستم پس هستم

**********************



Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised

به عقیده من یعنی این مرد زنشو هنوز دوست داره دیوانه وار به دو دلیل:
1. گفته زنم نه زن سابقم
2. صفتی نسبت به خودش پذیرفته که محبوب ترک کرده اش بهش نسبت داده!!
Rolling Eyes Rolling Eyes
زن ومرد نداره.
وای بر انهایی که یک دل را زخمی میکنند


Rolling Eyes Rolling Eyes Rolling Eyes Neutral Exclamation Exclamation



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: معرفی نامه وبلاگ یک مرد مطلقه ,
[ دو شنبه 27 آذر 1392 ] [ 22:13 ] [ آرتمیس ]

به اون عزیز  که گفت قلم خوبی داری و بنویس:

 


کم و بیش یه خط خطی هایی میکنم...

.
ناخواسته منو بیاد یه خاطره انداختید

یبار دلم خواست به بخش دیگه از خودمو به اون .... که میدانی کیست نشون بدم... از اونجا که دفترهامو دم دست گذاشته بودم و اونم گاه به گاه منو درگیرشون میدی..احتمال دادم سرکی کشیده باشد..
اما فقط دفتر دل نوشته های دوسال قبل از اشناییمون را  خوانده بود...!!
ازش پرسیدم: تا حالا شعرهامو خوندی؟
بیهوا گفت: بوق شعرهاتو خوندم اما شعر هاتو نه!!
به خطایم پی بردم که نمیبایست پرده از دریچه های خاص روحم برای نااهلش بر میداشتم...
برای اینکه زود اگاهم کرد ازش تشکر کردم و سپس سکوت اختیار کردم...

اونم بعداز لختی پرسید: مگر تو شعر هم میگی؟ نگفته بودی شعر هم میگی؟؟
.
تو دلم خودمو سرزنش کردم که از چی با کی میخواستم حرف بزنم.... اون حتی فروغ فرخ زادم نمیشناخت!!
کلهم اجمعین... بیگانه با قلم!!


میدانستم دست نوشته های بزرگان ادبی برایش جز در حکم هیزم شومینه کاربردی ندارد..
پس نسبت به خودم چه توقعی میتوانستم ازش داشته باشم..


خدا بیامرزدش.یادش به گرانی گرامی!! Neutral Neutral






موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: کم و بیش یه خط خطی هایی,
[ دو شنبه 26 آذر 1392 ] [ 12:5 ] [ آرتمیس ]

مراحل تسکین اتمام رابطه

 



قابل توجه دوستانی که معترض بودند که اگر تو می گویی این فرد مناسبت نبود چرا آه و ناله سر می کنی از نظر علمی جدایی از رابطه مراحلی دارد که باید طی شود این مقاله می تواند ابهامات دوستان را برطرف نماید :

زندگی همواره در مسیر دلخواه ما حرکت نمی‌کند. ناراحتی و غم نیز جزئی از زندگی است. وقتی یک ارتباط دوستانه پایان می‌پذیرد و یا پایانی دردناک دارد، قلب ما به درد می‌آید. حال این پایان ارتباط می‌تواند مربوط به دو دوست باشد یا اقوام یا زن و شوهر؛ می‌تواند به دلیل مرگ عزیزی باشد و یا ناشی از طلاق. در این مواقع ممکن است فکر کنید که هیچ‌وقت نمی‌توانید به این غم‌، عصبانیت و فقدان شدید غلبه کنید و ‌در مقابل آن دوام بیاورید. اما حقیقت امر، این است که این درد و غم هم می‌گذرد و در‌نهایت، شما به زندگی عادی باز‌می‌گردید، یعنی باید بازگردید چون این رسم زندگی است. انسانی که حیات دارد، باید استقامت داشته باشد.

در چنین مواقعی که به دلیلی‌، یک ارتباط دوستانه از بین می‌رود، همه‌ی انسان‌ها مراحلی را تحت عنوان مراحل تسکین و ترمیم می‌گذرانند‌. چهار مرحله‌ی عصبانیت، غم، ترس و اندوهِ ناشی از فقدان، شرایطی است که با بررسی و کارکردن بر روی آن‌ها می‌توان دوران نقاهت ناشی از مشکل به‌وجود آمده را سریع‌تر گذراند و به زندگی عادی بازگشت.

اولین احساس‌: عصبانیت

اول از همه لازم است بدانید که احساس عصبانیت در چنین شرایطی، به‌طور کامل طبیعی است. عصبانیت، احساسی است که ما را به این آگاهی و هوشیاری می‌رساند که «اتفاقی افتاده است که نمی‌خواستیم رخ دهد و به احتمال زیاد، مسائلی وجود داشته ‌که بر روی آن‌ها کنترلی نداشته‌ایم.» اگر با دید مثبت نگاه کنیم‌، عصبانیت می‌تواند به شما کمک کند تا مسائلی را ببینید که در زندگی، خواهان آن هستید و می‌خواهید این مسائل از آن‌چه که در تجربه‌ی قبلی داشتید، متفاوت شوند‌. در‌ضمن، عصبانیت، دیدگاه جدیدی در مورد روابط‌تان به شما می‌دهد‌ چرا‌که متوجه می‌شوید نقاط ضعف شما در این مواقع چیست و چه کارهای اشتباهی را در این زمینه انجام داده‌اید.

اگر شما تمام وقایع و جریانات قبلی را بد می‌بینید و احساس می‌کنید هیچ‌چیز خوبی وجود نداشته است‌، به احتمال زیاد، ‌دو‌دستی به عصبانیت خواهید چسبید. انتقام گرفتن ‌یا دعوا، ‌ممکن است به‌طور موقت‌، حال شما را بهتر کند اما اگر ادامه پیدا کند، درنهایت، باعث می‌شود احساسات منفی در وجود شما تقویت گردد. مطالعات نشان می‌دهد هر‌چه این احساسات منفی در شما بیش‌تر باشد، بیش‌تر عصبانی می‌شوید، یعنی وضعیت شما در یک چرخه‌ی معیوب هم‌چنان بدتر می‌شود.

اگر به‌شدت عصبانی هستید‌، تنها راه حقیقی برای تسکین شما این است که در مورد احساسات‌تان صحبت کنید. مطالعات نشان می‌دهد وقتی افراد بتوانند به‌طور کامل، احساسات‌شان را بروز دهند (البته این فرآیندی است که به زمان احتیاج دارد) عصبانیت آنان به‌طور قابل توجهی‌، کاهش پیدا می‌کند.

دومین احساس‌: غم

از دست دادن یک فرد یا پایان یک ارتباط، می‌تواند باعث احساس غم عمیقی در دل شود. آن‌چه که می‌خواستید‌، اتفاق نیفتاده ‌و ممکن است احساس عدم شادی‌، افسردگی و درماندگی داشته باشید. بعضی از مردم در این شرایط، از انرژی خود برای غلبه بر غم استفاده می‌کنند. آنان سعی می‌کنند آن‌را تحمل کنند یا ‌تحت پوشش عصبانیت یا احساسات دیگر، دفنش کنند. بعضی دیگر نیز ‌خود را با کار یا سایر فعالیت‌ها سرگرم می‌کنند تا از غم، نجات پیدا کنند‌‌ ولی توجه داشته باشید که آسیب‌های احساسی نیز مانند زخم‌های جسمی، به توجه نیاز دارند‌. غم می‌تواند با قلب شما ارتباط برقرار کند و توانایی دوست‌داشتن و لذت‌ بردن‌ را از شما بگیرد. اگر غم را احساس کنید و به آن احترام بگذارید، در‌نهایت به جایی می‌رسید که می‌توانید از دست آن خلاص شوید و دوباره احساس خوبی به‌دست آورید.

گریستن، یک عامل تسکین‌دهنده در این مرحله است که شاید احساس شما را تغییر ندهد اما کمک می‌کند کمی سبک‌تر شوید و راحت‌تر باشید. اگر غم، دست از سر شما بر‌نمی‌دارد، شاید شما تمام ‌تمرکز خود را بر روی آن ‌گذاشته و احساسات دیگر خود را فراموش کرده‌اید.

سومین احساس‌: ترس

در بیش‌تر وقت‌ها، ‌وقتی یک ارتباط پایان می‌پذیرد، فرد از ترک‌شدن‌، تنها ماندن و طرد‌شدن، می‌ترسد و یا حتی احساس بی‌کفایتی می‌کند. البته ترس در جای خود، با‌ارزش ا‌ست به‌دلیل آن‌که به شما فرصت می‌دهد به ‌نقاط ضعف خود و آن‌چه که نباید اتفاق می‌افتاد‌، فکر کنید. احساس ترس از آن‌چه که نمی‌خواهید‌، به شما کمک می‌کند ‌خواسته‌های واقعی خود را بهتر بشناسید. راه کلیدی، آن است که ترس را با تمام وجود، احساس و بعد آن‌ر‌ا تخلیه کنید‌ ولی به هیچ‌وجه از تمام انرژی خود برای نبرد با ترس استفاده نکنید. به‌یاد داشته باشید همه‌چیز تحت کنترل شما نیست و قرار هم نیست شما فرد کاملی باشید. قسمتی از مقابله با ترس‌، مواجه شدن با این واقعیت است که شما کنترل کمی بر دنیای خارج دارید. اگر این مسأله را درک کنید‌، آن‌وقت فرصت‌های جدیدی برای شما ایجاد می‌شود.

بهتر است یک قلم و کاغذ بردارید و دو خط عمودی روی آن رسم کنید‌. در یک ستون، تمام مواردی که شما را می‌ترسانند، بنویسید‌. برای نمونه: «من می‌ترسم هیچ‌کس دوباره مرا دوست نداشته باشد» در ستون میانی، ‌شواهد و مدارکی دال بر درست بودن این ترس را بنویسید: «در حال حاضر من تنها هستم و کسی به من محبت نمی‌کند» و در سمت چپ، سه‌راه غلبه بر ترس موجود را بنویسید: «1- با افراد جدید ارتباط برقرار می‌کنم.‌ 2- به‌یاد داشته باشم رابطه‌ی قبلی چندان خوب نبوده است و یا این‌که گذشته و کاری نمی‌توان کرد. 3-همیشه به یاد داشته باشم میلیارد‌ها انسان روی این کره‌ی خاکی زندگی می‌کنند و شانس پیدا کردن دوباره‌ی فرد مورد علاقه، هرگز کم نیست.»

هدف از این تمرین، این است که به ترس خود نگاهی بیندازید و واقعیت‌ها را ارزیابی کنید. خودتان باید راه‌هایی را برای خلاصی از این تنش، پیدا کنید و آینده‌ای بهتر از آن‌چه می‌خواهید‌، تصور کنید.

چهارمین احساس‌: اندوه ناشی از فقدان

وقتی یک رابطه پایان می‌پذیرد‌، فرد دچار اندوه و یا افسوس می‌شود. در این موارد‌، افراد به چیزهایی که آرزو داشتند‌ داشته باشند، فکر می‌کنند. اگر این احساس خیلی طول بکشد، فرد مدام در گذشته‌ی خود می‌ماند و به‌سختی می‌تواند بر روی حرکت به سوی آینده‌ای دیگر، تمرکز کند‌. بهتر است اندوه را به‌طور کامل حس کنید و باور کنید نمی‌توانید آن‌چه را که گذشته، تغییر دهید. باید بدانید غیر‌ممکن‌ها چیست و تنها با این روش می‌توانید به ممکن‌ها فکر کنید. بهتر است از این‌پس، از شر امیدهای گذشته خلاص شوید و به امید‌هایی تازه فکر کنید. اگر از نظر احساسی قبول کنید یک‌سری موارد قابل تغییر نیست‌، در‌‌نهایت، به آرامش ذهنی می‌رسید و قلب شما برای دوست‌داشتن و دوست داشته شدن، آماده می‌شود.

به هیچ‌وجه به آینده‌ای نا‌معلوم و ناشناخته نپردازید‌. اگر مدام گرفتار اندوه و پشیمانی باشید‌، نمی‌توانید با ترس‌های خود مواجه شوید. در این‌صورت، به سایر احساسات خود توجه نمی‌کنید و نمی‌توانید از شر امیدهای گذشته خلاص شوید و به ممکن‌ها و ‌آینده‌ای جدید، فکر کنید. در مورد احساسات خود، با فردی متعهد صحبت کنید و سعی‌کنید گذشته را به‌طور کامل فراموش کنید.

Wink Wink Wink



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: مراحل تسکین اتمام رابطه ,
[ دو شنبه 7 آذر 1392 ] [ 19:5 ] [ آرتمیس ]

فاصله

 



استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: فاصله ,
[ دو شنبه 27 آذر 1392 ] [ 20:5 ] [ آرتمیس ]

به مغز خود شاد زیستن را بیاموزید!

 


انسان‌ها می‌توانند با آموزش صحیح شاد زیستن به مغزشان، همواره خلق‌ و خوی خود را بهبود ببخشند و در عین حال، طول عمر خود را نیز افزایش دهند...

دكتر كریستین وبر در مطالعات اخیر خود متذكر شد: اشخاصی كه یاد می‌گیرند از زندگی خود احساس رضایت كنند، معمولا عمر طولانی‌تری دارند و در طول زندگی خود نیز با دیگران روابط سالم و بهتری را ایجاد می‌كنند. این افراد به علاوه كمتر به رفتارهای خلاف روی می‌آورند.

آزمایشات دكتر وبر و دستیاران وی در زمینه علوم اعصاب تایید می‌كند كه مغز در طول زندگی، ارتباطات عصبی جدیدی ایجاد می‌كند و وقتی فردی شاد و راضی باشد، قسمتی از ساختار مغزش كه مربوط به شاد بودن است، فعال و در عین حال تقویت می‌شود. بنابراین مغز با این شیوه تعلیم می‌بینند و صفت شاد بودن تا پایان عمر با فرد باقی می‌ماند.

به نوشته روزنامه دیلی میل، برای دستیابی به نتیجه بهتر دكتر گیووانی فاوا روانشناس ایتالیایی در این باره پیشنهاد می‌كند: یك دفتر یادداشت به همراه داشته باشید و روزانه تمام لحظات شاد خود را در آن ثبت كنید. با نوشتن لحظه‌های مثبت، احساس شادی در ذهن شما ریشه می‌دهد و دیگر آسیب پذیر نخواهد بود.

Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green



موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: به مغز خود شاد زیستن را بیاموزید! ,
[ دو شنبه 12 آذر 1392 ] [ 19:5 ] [ آرتمیس ]

تخت جمشید که فقط اثار باستانی حساب نمیشه.
شناسنامه تمدن سه هزار ساله ایرانه!!!

بخاطر همینم برخی رجال دولتی تقویم اروپا را بجای دوهزار و دوازده میخونن بیست دوازده!!!
یعنی قدمتی فوق العاده کمتر از تمدن ایران!!

نسبت به سمبل تمدن کم لطفی و اجحاف زیاد داره میشه روز به روز......

عقب عقب جلو میرن!! حیف



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: تخت جمشید ,
[ یک شنبه 19 آذر 1392 ] [ 11:21 ] [ آرتمیس ]

یادش بخیر...چقدر خوب بود.

اون موقع ها که فقط خودم بودم.همه بودن ها...ولی من فقط خودم بودم. اونجا فرق دختر و پسر رو نمیدونستم اصلا نمیفهمیدم دخترو پسر یعنی چی پیر و جوون یعنی چی؟نمیدونم دختر بودم یا پسر بزرگ بودم یا کوچیک فقط میدونستم دارم میرم با خیلی ها، ولی نمیدونم چرا تنها، اونم نه با پانمیدونم چطور داشتم میرفتم.آخ که الان چه سخته فرق دختر و پسر رو میفهمیم چرا جدامون کردن از هم . چی شد که اینطور شد؟ مگه من چیکار کرده بودم ؟ولش کن بی خیال...

داشتم میگفتم:

اونجا هیچ چی نبود، نه اینکه نباشه ها .... نه... بود،ولی از این چیزا نبود که اینجا هست اینجا هم چیزایی هست که اونجا نبود،خیلی خوب بودیادش بخیر نمی دونم کجا بود ولی میدونم از اینجا بهتر بود.

کسایی رو که اینجا نمی شناسم اونجا می شناختمشون اصلا خونوادم بودن خواهرو برادرام بودن .اوه.....ببخشید حواسم نبودخونواده های اونجا هم که مثل خونواده های اینجا نبودن اصلا برادر خواهر معنی نداشت هممون باهم بودیم.نمیدونم چرا اونجا باهم بودیم اون موقع که اونجا بودم می دونستم ولی حالا که اینجام نمی دونم

آره داشتم می گفتم... کسایی که اونجا نمیشناختم رو اینجا میشناسم

اینجا خونواده های منن،فامیلای من،دوستای من،همکلاسی های من

آخ........... خدایا من اینجا چیکار میکنم؟اونجا همه چیز بود،.نه... هیچی نبود...ولی منم هیچی نمی خواستم،یعنی هیچ چیزی رو نمیشناختم که بخوام داشته باشم.فقط یه چیز می خواستم که اونم داشتم .

چقدر دلم واسه خودم تنگ شده.چقدر زود فراموش کردم ،آره میدونم خیلی بی وفام .اعتراف کردم، بس کن دیگه اعصابم خورد شد،ولم کن دیگه ....

دوس دارم از اونجا بگم تا یه کم آروم بشم:

اونجا تو فکر گذشته و آینده نبودم،زمان کار نمی کرد،اصلا نبود که بخواد کار کنه.اینجا که اومدم بابام واسم یه ساعت خرید ، نمیدونستم چیه خیلی ترسیدم ،کوبیدمش به زمین،ولی بابام تعمیرش کرد و دوباره بهم دادش.آخ که چقدر دوس دارم کله اونی که ساعت رو اختراع کرده رو بکنم

مطمئنم اون جز خونواده ی ما نبود،زیاد بودیم،ولی اون با ما نبود،بگذریم.

اونجا خیلی زیاد بودیم ولی نمی دونم چرا فکر میکردم فقط خودمم؟آها حواسم نبود اونجا که من و تویی وجود نداشت اصلا فرق من با تو رو نمی فهمیدم هممون با هم بودیم ولی فقط من بودم،خیلی قشنگ بود یادش بخیر خیلی آروم بودم .

چند وقته حس عجیبی دارم .احساس می کنم خیلی از اعضای خونوادم رو دارم پیدا می کنم

خیلی وقته که کسایی که اونجا بامن نبودن رو اینجامی بینم، میدونم کیا هستن.نه اینکه آدمای بدی باشن...ها.. نه،اتفاقا خیلیاشون خیلی هم خوبن ولی خوب ،اونجا با من نبودن ،منم فقط دنبال خونواده ی خودم می گردم، یادمه زیاد بودیم کاشکی بتونم هممون رو پیدا کنم.

اگه پیدامون کردم از اینجا میرم، میدونم از کجا برم، حداقل اینو دیگه فراموش نکردم.



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: یادش بخیر, , , چقدر خوب بود, ,
[ یک شنبه 28 آذر 1392 ] [ 20:29 ] [ آرتمیس ]

 

کوتاه ترین داستان ترسناک!
کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا داستان زیره که نویسنده ی مشخصی نداره !

The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door.
آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدن....... Mr. Green Mr. Green

_________________

 

مشگل بعضیا.....!
ﻣﺸﮕﻠﻪ ﺑﻌﻀﻴﺎ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺮﻭ ﻫﺴﺘﻦ ﻭﻟﻲ ﺣﺬﻡ ﺷﺪﻧﻲ ﻧﻴﺴﺘﻦ ..
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻓﻊ ﺷﻦ Neutral قبول نداري ؟

_________________



اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم

خوردم به آینه!

_________________



تسلیت ...

پیشاپیش مرگ خودمو در یکی از زلزله های ایران تسلیت میگم!! Mr. Green Mr. Green

_________________



کار از فرهنگ سازي گذشته

بايد منقرض بشيم يه گونه جديد بياد

_________________








موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: بيزينس! عاشق , پاتختي , کوتاه ترین داستان ترسناک! دوشواري! مشگل بعضیا, , , , , ! خوشتیپ!تسلیت , , , ,
[ یک شنبه 24 آذر 1392 ] [ 18:12 ] [ آرتمیس ]

حسادت رفیق از رقابت رقیب خطرناک تره...



**************


خوددرگيري!



"کفتار گاهی از شدت گرسنگی چربی مغزش را می سوزاند و می سوزاند تا اینکه بچه اش را به شکل شکار میبیند و آن را می خورد و پس از باز یابی انرژی حدر رفته بی آنکه بداند چه روی داده ۴۰ روز بر سر استخوان های او بی آنکه چیزی بخورد یا بنوشد به سوگ مینشیند تا میمیرد!"

از چي بگم برات؟!خيلي تو خودش گير كرده! Shocked

_________________


ديوانگي!


يه ديوونه اي ميگفت؛

"ديوونه ها خاكستري ان!

خنثي! بي تفاوت! فارغ از دنيا...

پر از بغض هاي نشكسته!"

_________________


نسل....!
نسلی هستیم

که کلا غلط کردیم که هستیم!

_________________



برچسب‌ها: حسادت رفیق, خوددرگيري! ديوانگي! نسل, , , , ! ,
[ یک شنبه 25 آذر 1392 ] [ 9:12 ] [ آرتمیس ]

يادش بخير!

 


یاد خسرو شکییبایی بخیر که با غیرت تو فیلم هامون داد میزد:

این زن سهم منه

حق منه

عشق منه

طلاقش نمیدم...

قشنگ بود



موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: يادش بخير! ,
[ یک شنبه 12 آذر 1392 ] [ 17:12 ] [ آرتمیس ]


چندروز پیش که توی فنجان خودم قهوه ریختم ودیدم قهوه جوش هنوز قهوه دارد فنجان صورتی بی دسته را از قفسه برداشتم و پر کردم.مارتا همیشه توی این فنجان قهوه میخورد. فنجان ها را به اتاق نشیمن بردم و گذاشتم روی میز کوچک وسط.مارتا و من هرروز صبح روی همین راحتی ها مینشستیم و قهوه میخوردیم.جای همیشگی خودم روبروی شیشه سرتاسری نشستم و قهوه ام را خوردم. به خیاط نگاه کردم و با صدای بلند با فنجان بی دسته ی پراز قهوه و راحتی خالی حرف زدم.


بندی از سه کتاب زویا پیرزاد


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: فنجان قهوه,
[ یک شنبه 14 آذر 1392 ] [ 22:12 ] [ آرتمیس ]

???????
پاسخ دختر های کشور های مختلف برای سوال :

اگر دوست پسرت تو رو بزنه چیکار میکنی؟

دختر اروپایی : گریه میکنم.

دختر آمریکایی : غصه میخورم.

دختر ایرانی : اون کی باشه که منو بزنه با پشت دست میزنم 9 سال از زندگی عقب بیوفته ..! Neutral

_________________


رفيق....
آدما باید یکیو داشته باشن که هر وقت

خسته

پکر

داغون

عصبی

مریض

بودی نپرسه چرا؟ فقط دستتو بگیره و بگه: پاشو بریم یه دوری بزنیم! دوست ندارم این شکلی ببینمت......

_________________

سرما...!
شاعر قرن 19؛ هوا بس ناجوانمردانه سرد است......


شاعر قرن 20؛ بوووووو سرده كاپشنم كووووووو.....!!! Mr. Green Mr. Green

_________________

رمز!
یه هفته ست تو فامیل و خانواده همه دو سه نفری درگوشی یه چیزایی میگن

تا من میرسم پراکنده میشن و: خب دیگه چه خبر؟! Smile سلامتی شما چه خبر؟! Smile

منم که نمیفهمم !!

دیروز غافلگیرشون کردم بلاخره فهمیدم ماجرا چیه!

ده دوازده روزه رو گوشیم رمز گذاشتم اینا در تلاشن رمز رو پیدا کنن!!!!!

منم هر روز رمز رو عوض میکنم

_________________

تفريح!!
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو بچگی

این بود که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم

بعد هممون از ترس زهر ترک میشدیم Mr. Green Mr. Green






موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: دختر ایرانی , رفيق, , , , سرما, , , ! رمز! تفريح!! ,
[ یک شنبه 4 آذر 1392 ] [ 16:12 ] [ آرتمیس ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

چو جانان نباشد تن من مباد................ درود بر همه دوستان فرهیخته و فهیمم. با تخلص آرتمیس در خدمت شمام شاعر و نویسنده و پژوهشگر و نقاش و حقوق دان هستم این وبلاگ را برای این ساختم تا هر چه می خواهد دل تنگم در جایی ثبت کنم بلکه رد پایی باشد برای نشاط و آرامش و ریکاوری خودم و دوست دارانم در روزها و لحظه های سخت زندگی . چیزی شبیه حیاط خلوتی دوستانه به زودی بخشی مختص مشاوره حقوقی نیز در وبلاگم راه اندازی خواهم نمود تا درخدمت عزیزان نیازمند باشم و بدین طریق زکات دانش خویش را به بهترین وجه ممکن ادا نمایم. سپاسگذارم *****حضورتون خیر مقدم و لبریز عشق*** ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ █████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ______♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥ __________________♥♥♥♥♥♥ ___________________♥♥♥♥ ___________________♥♥ __________________♥♥ _________________♥ _______________♥ ____________♥♥ __________♥♥♥ _________♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥ ________♥♥♥♥♥♥♥♥ __________♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥ _________♥♥♥♥ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ imanஜ۩۞۩ஜ .. ღ ღ ღ... I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love
آرشيو مطالب
دی 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 فروردين 1392
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 156
بازدید کل : 42468
تعداد مطالب : 411
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1