زندگی زیباست
خاطرات ؛بودن، هستن و شدن آرتمیس 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیباست و آدرس zendegi.zibast.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


 

 

 


موضوعات مرتبط: عکس هایم، ،
[ پنج شنبه 18 مهر 1392 ] [ 18:14 ] [ آرتمیس ]

این چینیا واقعا زبون همدیگرو میفهمن یا جلو بقیه آبروداری میکنن؟!
Rolling Eyes Rolling Eyes

یه دوست همکارم رفته زبون چین یاد بگیره برای بورسیه دانشگاه چینمان..میگه تو که اینگلیسیت فوله.. منم چینی یاد بگیرم....مشکل ترجمه تدریس استادهای کلاسهای اونجامون حل بشه کاملا...
منم اونقدر جو گرفتتم این ایام..که دیشب تو خوابم بنده خدایی که قرار بود امپولمو بزنه خارجی بود و من در حالی که دست چپمو نشونش میدادم و بعد کلی انگلیسی بلغور کردن ...همینش یادم مونده که میگفتم: جاست دو ایت!! و با دست راستم ادای امپول زدن روی دست چپمو در می اوردم.
که یهو دوستم اومد به زبون چینی یه چیزی بلغور کرد ...بعد طرف تو خوابم زبونش وا شد!!!

منو میگی میخواستم آسفالتو گاز بگیرم اون لحضه Laughing Laughing Cool Shocked

حالا برایش تعریف کردم مرده از خنده میگه میبینی با هم کاملیم!!!
یعنی من شیفته این تفسیرهای برخی دوستانم Shocked Shocked

_________________


موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: این چینیا,
[ سه شنبه 18 مهر 1392 ] [ 21:55 ] [ آرتمیس ]

من عالیم ... امروز که احساس میکنم بهتر از همیشه ام

دو هفته ای میشه با خودم عهد کردم اجازه ندهم هیچی روزمو خراب کنه...
نشاطم را مدیون پایبندیم به ده روز روزه فکری که گرفتم، هستم!!
.
مشکلمو وادار کردم با من کنار بیاد Mr. Green Mr. Green Mr. Green

Wink Wink



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
[ سه شنبه 3 مهر 1392 ] [ 19:55 ] [ آرتمیس ]



امروز همش اتفاقای جالب و غافل گیرانه برایم میوفته...
مثلا یکیش:

ظهر یه کبوتر پشت پنجره اتاقم جولون میداد
سفید و تپل با رگه های سیاه.
..پنجره را باز کردم اومدتو چرخی زد.. خواهرم خواست بگیرتش اونم رفت..نشست رو درخت شاهتوت خانه.. سه تا بچه پیشیامون خواستن برن بگیرنش.. ابجی و دومادی فراریش دادن.
همه به فال نیک گرفتن.هه
خودم میدونم یه دوست بود... بزودی خبری از یه دوست بهم میرسه..
شایدم پیامی از روح همون عزیز پرواز کرده دیروز بوده...


من به همخونه بودن با پرنده ها عادت دارم. قبلا یه جفت موسی تقی بزور تو اتاقم رو گلدونم لونه ساختن و همونجام بچه دار شدن دوبار!!



موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: اتفاقای جالب و غافل گیرانه,
[ دو شنبه 11 مهر 1392 ] [ 14:17 ] [ آرتمیس ]

فایل صوتی"سه شنبه ها با موری" رو گوش بدین. لذت بخشه واقعا...

ادرس دانلود کتاب صوتی اش:


http://audiolib.ir/620-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C%DA%86-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D9%88%D9%85


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: فایل صوتی,
[ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 13:13 ] [ آرتمیس ]

هزاران ارزو


همه‌ی ما هزاران آرزو داریم: لاغرتر شویم، بزرگتر شویم، پول بیشتری داشته باشیم، اتومبیل بهتری سوار شویم، یک روز تعطیل؛ یک گوشی موبایل جدید؛ ملاقات با زن یا مرد رویاهایمان...
ولی یک بیمار مبتلا به سرطان تنها یک آرزو دارد و آن اینست که از شر سرطان خلاص شود..
. به احترام مقام کسانی که از دنیا رفته‌اند و به افتخار عزیزانی که با سرطان میجنگند

 

******

 

نعمت

گاهی نعمـــتی دارید که آن را نمی بینید و حتی ان را مشکل فرض می کنید در حالی که داشتن ان ارزوی دیگران است Wink Wink Exclamation Exclamation Exclamation Idea Idea

****-*

حس نوشت

سحرنبود.نورازشیشه پنجره پشت پلکهای هستی افتاد وبه قلبش راه یافت وستاره ای دردلش چشمک زد.

به همین سرعت ........همینجور بی مقدمه وناگهان

ای همیشگی ...همراه
مهرمن
برای تو بود.

ازحالاهرشعری رابرای تومیگویم
.تو شعرمن
تنهامایه دلخوشی دراین دنیایی.

همون نور امد و تورو با خود برد...
غم تو برای من بود..



امروز سرصبحانه فهمیدم و چنان بی مقدمه فهمیدم که لقمه ها توگلوم شکست وگریه بود که میامد.بابا مسلسل وارمیپرسید مگه دوستی باهاش داشتی؟دیده بودینش؟باهاشون مراوده داشتی ومن فقط سرمو تکون میدادم.بعضی از آدما شاید هیچ ربط مستقیمی به ادم نداشته باشن و وقتی ازدست میرن دل آدم میسوزه Embarassed Embarassed Embarassed

بعد از شنیدن خبر پرواز یکی از دوستان مبتلا به بیماری سرطانی
Embarassed Embarassed Crying or Very sad Crying or Very sad


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: حس نوشت ,
[ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 13:13 ] [ آرتمیس ]

نظر جالب یک ریاضیدان در مورد زن و مرد



روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:....
...
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: نظر جالب یک ریاضیدان در مورد زن و مرد ,
[ دو شنبه 25 مهر 1392 ] [ 13:2 ] [ آرتمیس ]

می‌ گریزم


از خودم
که جا مانده ام
از رویایِ بهشت
که خالی‌ تر از همیشه
بی‌ خیالِ آبیِ آسمان و آسمان آبی شده ام
و چقدر بعید می‌‌شود
بودنِ کسی‌
که بی‌ هیچ تصوری از لحظه
آرام آرام تن‌ به حل شدن در انتظار می‌‌دهد

می‌ گریزم
از تو
از اتاقی‌ که بویِ نبودنت را گرفته
از خیابان
که حجمِ سنگینِ آدم‌های تنهایش
بارور می‌‌کند
اندوهِ بی‌ پایانِ نداشتنت را
از مادرم
که هنوز نگران آینده‌ای ‌ست که نمی‌‌خواهم داشته باشم
... نمی‌‌توانم داشته باشم

می‌ گریزم
از آدم ها
با اعتمادی که به خاطره‌هایشان دارم
با حسِ عمیقی که به روایت چشم هاشان دارم
که دوست داشتن را عجیب دوست دارم
که سخت دلتنگ‌شان می‌‌شوم
و چه سخت ... چه سخت دلشان تنگ می‌‌شود
********************
و بگریزید از من
که پلنگِ زخمی نمی‌‌نالد
نمی‌ درد
نمی‌ جنگد
خودش را رسوا می‌‌کند
تا زندگی‌ِ هزار رنگ را
در حیرتِ نگاه شما
هزار پاره کند
شاید هنوز هم کسی‌ باشد ، بیمارِ دوست داشتن

از من بگریزید ... از عالمی گریخته ام


موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: می‌ گریزم , ,
[ یک شنبه 28 مهر 1392 ] [ 9:7 ] [ آرتمیس ]

خستگی


همیشه به کوه کندن نیست
خستگی
گاهی همین آخرین جرعه های امید است
وقتی لیوان
تا به لبت می رسد
از دستت می افتد
خورد و خاکشیر می شود
و تو می نشینی بر کف آشپزخانه و
بغض هزارساله ات را می شکنی زار زار

شیشه ی شیر شکست
و کیشلوفسکی چه خوب می فهمید
زن
کجای فیلم باید بغض هزار ساله اش را زار بزند!
همیشه باید شیشه ی شیری
لیوان آبی
چیزی
بر کف آشپزخانه ای بشکند
تا بهانه دستِ آدم بدهد
و کسی باید پشت پنجره ی رو به رویی
سر بر میز گذاشتنت را
تکان های شانه هایت را
دوست داشته باشد!
کیشلوفسکی چه خوب می فهمید!


موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: خستگی , lk, j, ,
[ یک شنبه 17 مهر 1392 ] [ 19:7 ] [ آرتمیس ]

عادت کرده ایم

من

به چای تلخ اول صبح

تو

به بوسه ی تلخ آخر شب

من

به اینکه تو هربار حرف هایت را

مثل یک مرد بزنی

تو

به اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: عادت,
[ یک شنبه 10 مهر 1392 ] [ 9:7 ] [ آرتمیس ]

مهریه - طلاق


وقتي دختر و پسر راضي اند بايد برويم سر اصل مطلب و قصه مهريه و ... .
- 3000 سكه تمام بهار آزادي البته طرح قديم !
- حتما شوخي مي فرماييد! پسر من اگه همه دارايي هاي اقوام و فاميل را هم جمع كند نمي تواند اين مهريه نجومي را پرداخت كند .
- شما پدر داماد هستيد و نگران آينده. خب ما هم نگران آينده دخترمان هستيم. تازه نگران نباشيد چون كي مهريه را داده و كي گرفته؟! پس دخترعمويش كه مهريه چيدن سكه از كره زمين تا ماه را در قباله اش نوشتند چه؟



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: مهریه - طلاق ,
[ یک شنبه 19 مهر 1392 ] [ 9:7 ] [ آرتمیس ]

گیتار

 



جان ام دانیل

هیچ وقت مرا مثل گیتارش در بغل نمی گیرد.

سال هاست که من را آن طوری لمس نکرده.


برای آنکه در آغوش او جا بگیرم ،توی گیتارش می روم.

تمام روز شکلش و صدایش را عوض می کند ، اما میل در آغوش رفتن را نه.


سرا نجام لال، ناپیدا و بی حرکت در آن جا گرفت و انتظار کشید.


“عزیزم ، من برگشتم ! یک گیتار نو خریده ام !عزیزم…؟”
Embarassed Embarassed Crying or Very sad Crying or Very sad Exclamation Exclamation



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: گیتار ,
[ شنبه 26 مهر 1392 ] [ 22:30 ] [ آرتمیس ]

شمعدانی‌های غمگین



ولفگانگ بورشرت

زمان آشنایی آن دو، هوا تاریک بود. زن اورا به آپارتمان دعوت کرد. مردپذیرفت .

زن آپارتمان، رومیزی، ملافه ها، حتی بشقاب ها و چنگالها را به او نشان داد.

اما همین که در روشنایی روبه‎روی هم نشستند، چشم مرد به بینی زن افتاد.


با خود اندیشید: انگار بینی را چسبانده اند. اصلا شبیه بقیه‎ی بینی ها نیست بشتر

شبیه نوعی میوه است . عجب! سوراخ های بینی اش اصلا” با هم تناسب ندارد.

یکی خیلی تنگ و بیضی شکل است ، یکی مثل حفره‎ی چاهی دهان باز کرده است.

تیره و چرد و بی انتها.با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد.


زن گفت: «خیلی گرم است، اینطور نیست.»مرد نظری به بینی او انداخت و گفت:

«آه ، بله.»و دوباره به فکر فرو رفت : باید آن را چسبانده باشند . وصله‎ی نا جوری است.

رنگش هم با این پوست فرق می کند.تیره تر است. راستی، سورا خ های بینی هم

نا هماهنگند یا شاید مدل جدید است.یاد کارهای پیکاسو افتاده بود.


مرد گفت: «شما کارهای پیکاسو را می پسندید.»


زن گفت: «گفتید کی؟پی…کا…»


مرد بی مقدمه گفت: «تصادف کرده اید؟»

زن گفت: «چطور مگر؟»


مرد گفت:«خب…»


زن گفت: « آهان به خاطر بینی ام می پرسید؟»


مرد می خواست بگوید: «عجب!» اما گفت: «پس این طور!»


زن گفت: «من به تناسب خیلی اهمیت می دهم آن دو شمعدانی کنار پنجره را ببینید!

یکی سمت چپ و دیگری سمت راست است.متناسب نیستند. باور کنید باطن من خیلی

باظاهرم فرق می کند. خیلی.» دستش را رو ی زانو ی مرد گذاشت .

مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن دید.زن آرام و اندکی شرم زده گفت:

«و مخالفتی هم با ازدواج و زندگی مشترک ندارم.»

از دهان مرد پرید :«به خاطر تناسب؟»


زن اشتباه او را با مهربانی تصحیح کرد: «هماهنگی …به خاطر هماهنگی.»


مرد گفت: «بله به خاطر هماهنگی .» و بلند شد.


زن گفت : «دارید می روید؟»


مرد گفت: «بله می روم.»


زن او را تا دم در بدرقه کرد. گفت: «باطن آدمها مهم است نه ظاهرشان.»


مرد فکر کرد: «تو هم با این دماغت!» و گفت: «یعنی در باطن مثل قرار گرفتن

شمعدانی ها متناسبید.»و از پله ها پایین رفت.


زن کنار پنجره با نگاه او را دنبال کرد.


دید که مرد آن پایین ایستاد و با دستمال عرق های پیشانی اش را پاک کرد.

یک بار، دو بار و باری دیگر و اما نیشخند فارغ البال او را ندید،

ندید چون اشک چشمهایش را پوشانده بود. شمعدانی ها بوی غم می دادند.



موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: شمعدانی‌های غمگین ,
[ شنبه 20 مهر 1392 ] [ 23:30 ] [ آرتمیس ]

نون و خون

 

 

 

بعضی ها توی سفره خیلی ها نون نمیذارن ، خون میذارن

وقتی نون یکی رو تو سفره یکی دیگه بذاری و با قدرتی که برای یه مدت خدا در اختیارت گذاشته

سفره یکی دیگه رو بی نون کنی

لقمه خون میشه به دل خونواده اون بعضی ها

ولی افسوس که.........

ولش کن ........ این نیز بگذرد



موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: نون و خون,
[ شنبه 19 مهر 1392 ] [ 14:30 ] [ آرتمیس ]

خبرها چقدر زود میپیچه...

 

 



خالم برای چندمین باز از شیراز بهم زنگ زد...خست شدم و گوشیمو خاموش کردم .از رو نرفت و به مادرم زنگ زد...
یکی نیست بگه من اگر پسرتو میخواستم همون دفعه قبل  بهش جواب رد نمیدادم.. حالا  با خودش فکر کرده چی در من عوض شده؟؟!! که ممکنه باعث بشه من نظرم نسبت به ازدواج با آقازادش تغییر کنه!!
اونم کسی که ازش چندشم میشه.اااااااااااااااای
گرفتاری و استرس های زندگی شخصیم یه طرف
ایناو مزاحمت های بیب ها هم یه طرف!!
کفتار ها
کفتار ها
کفتارها

اما هیچ کدوم اینها باعث نمیشه که من دوباره به عقب برگردم...
مسیر من فقط رو به جلوست.. فعلا...من آرتا دعا لازم!!! Wink Wink Wink



موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: خبرها ,
[ شنبه 17 مهر 1392 ] [ 14:30 ] [ آرتمیس ]


کودکانه

 



امروز چشاموبستم و دستم را روی قفسه کتابهایم لغزاندم و حسی یه کتاب را بیرون کشیدم...

کتابی بود که به خودم تقدیمش کرده بودم..بهار 1385

پشت جلدش اینو نوشته بودم:
به دختری که قلبش لبریز عشق و محبت است..
دویست میلیون سال هم برای بالغ شدن قلبی کودکانه کافی نیست.
یک قلب کودکانه همیشه کودکانه می ماند.. با بوسه ای بر قلب عاشق کودکانه ات!!
امضا: از طرف ستاره


خودمو بهتر دیدم..... و قلبم را که هیچ وقت بالغ نمیشه...
کمک بزرگی بود برایم تا مراقب باشم.. و بدونم چطوری بهتر با دلم رفتار کنم...
Wink Wink
راستش شرمنده دلم شدم... یه جور حس مسئولیت و خجالت ناشی از اهمال کاری...اینکه دلمو به کی و چی سپرده بودم... ولی زود حالم خوب شد... چون الان دست دلمو گرفتم و با خودم میبرمش پارک و سوار تابش میکنم و میبینمش که داره میخنده...همون خنده های کودکانه... همون برق نگاها... همون رقص موهاش در باد...همون کفشهای قرمز و همون دامن و جوراب های سفید توری کودکانه که از رسیدنشون به اسمون سر ذوق میاد...
خوشحالم که دارم دلمو پس میگیرم...


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: کودکانه,
[ شنبه 16 مهر 1392 ] [ 19:30 ] [ آرتمیس ]

خداحافظی

 

 



شده آهنگ هایی را که با تمام وجودت دوست داری....چون قبلابا اون (همون او ) گوششان میدادی...مجبور بشی باهاشون خداحاظی کنی؟؟!! چون تورو یاد اون میندازن!!

Embarassed Embarassed Embarassed
خب ممنونم ... همینقدرم که سرتان را تکون میدین کافیه


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: خداحافظی ,
[ شنبه 15 مهر 1392 ] [ 22:16 ] [ آرتمیس ]

نماز

 


نمیدونم چرا تازگیا اغلب شب ها در خوابم دارم نماز میخونم...
یهم خودم را میبینم که چادر یسفید به سرمه و مشغول نمازم....اونم با چه تمرکزی...!!!وصف ناپذیر!! خداییش عجب ارامش سحر امیزی هم به ادم میده.. اخه حس ها د رخواب چندین برابرن!!

این روزها که میگذره خوشحالم... خوشحالم که میگذره!!
سفر پدرم باعث شد که سفر شخص خودم را کمی به تاخیر بندازم...
خیر فی ما وقع!!

قربون محبت همتون... با دعاهای قشنگتون...


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: نماز ,
[ شنبه 14 مهر 1392 ] [ 20:16 ] [ آرتمیس ]

دلم تنگ شده

 

 

 


دلم واسه یه بارون که از لای درختا بباره و روی صورتم بخوره تنگ شده.

دلم واسه یه دریای خروشان و طوفانی با یه اسکله با نرده های چوبی بوی نم گرفتش که بهش تکیه بدم تنگ شده .

دلم واسه یه جاده جنگلی سر بالا که هی زور بزنم و راه برم وهیچ آدمی هم اونجا نباشه تنگ شده .

دلم برای یه خونه قدیمی گلی که واسه قشنگیش روش گچ کشیدن ولی از سرمای دیوارای گلیش مجبوری بری زیر پتو دفن بشی!!!! تنگ شده.

دلم برای بهت و شوق اولین نگاهها تنگ شده.من حتی دلم برای خودم هم تنگ شده.....


دلم برای خودم هم تنگ شده.....
دلم برای بارون که اولش گرد خاک باد بعدش یه بارون میاد تمام زمین زمان بوی خاک میگره در عین حال که داره بارون میاد تنگ شده
بوی خاکی که واقعا آدم دیوونه میکنه
اون صدای شر شر بارون اون صدای رعد برق
اون خیس شدن زیر بارون
خدایا شکرت که انقدر امید بهمون میدی برای زندگی
هر لحظه یه جوره
هر ثانیه یه جور
هر روز خورشید از یه زاویه دیگه میتابه
و حتی هر روز زمین به دور مرکز خودش در حالی که سر سر از امید هست میچرخه
یه جورایی به خاطره حرکت دورانی انگار داره میرقصه
هر روز انسانها زنده میشن و هر روز میمیرن
همه چی خوبه انگار دنیا داره میگزره

خدایا شکرت



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: دلم تنگ شده ,
[ شنبه 11 مهر 1392 ] [ 22:16 ] [ آرتمیس ]

آقای انیشتین

 

 


امروز داشتم یه مرور کلی از ۷ و ۸ سال گذشته عمرم میکردم. وقتی جز به جز رو جداگونه بررسی کردم دیدم قانون اتفاق بزرگ انیشتین همه جاش صادقه یه جورایی هم البته همون قانون سوم نیوتن البته... همه حوادث مهم زندگیم با یه اتفاق شروع شد .

یه اتفاق با انرژی زیاد .

بعد از اون بطن حادثه شکل میگیره که بسته به نوعش از چند روز تا چند سال طول میکشه و بعد فروپاشی شروع میشه و اون حادثه تموم میشه.

ولی هیچوقت تموم نمیشه بلکه با فروپاشی یک اتفاق ٬ یکی دیگه در حال ساخته شدنه که ما بعدا میفهمیم.... شاید چند روز شایدم چند سال بعد.

مهم اینه که با از بین رفتن یک چیز ناامید نشیم که از دست رفت. بلکه امیدوار باشیم که شاید بهترش داره ساخته میشه.


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: آقای انیشتین ,
[ شنبه 10 مهر 1392 ] [ 19:16 ] [ آرتمیس ]

آقای سنگ

 

 


امروز یه متنی از یه دوستی به دستم رسید که ذکرش اینجا خالی از لطف نیست.



یه روز دل با خودش عهد بست که از این به بعد سنگ میشم... سنگ شد.

رفت میون سنگها نشست . اما .....

عاشق يه سنگ ديگه شد!!!!


موضوعات مرتبط: خواندنی ها ( انرژی مثبت و روان شناسی )، ،
برچسب‌ها: آقای سنگ ,
[ شنبه 8 مهر 1392 ] [ 14:16 ] [ آرتمیس ]

یکی درخت گل در میان خانه ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند

حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد
علی‌الخصوص که «پیرایه‌ای» بدو بستند

به سروگفت یکی میوه‌ای نمی‌آری
جواب داد که آزادگان تهی دستند

سعدی (رحمت خدا بر او باد که زبان فارسی را جلا و جلوه‌ای دیگر بخشید)


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: درخت,
[ شنبه 6 مهر 1392 ] [ 14:16 ] [ آرتمیس ]

دل شیفته


من یک مرض دارم؛ هنگامی که به یک شاهکار هنری بر می‌خورم احساس می‌کنم عاشقم. بدی کار آن‌جاست که شاهکارها معمولا به تغزل می‌زنند، و این مزید بر علت می‌شود.


خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
رهی دیگر نمی‌داند دری دیگر نمی‌گیرد

Confused Confused Confused ولی حالا گمونم مرضم یه چیزیش شده...
هیچی بهم حسی خاص نمیده


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: دل شیفته ,
[ شنبه 4 مهر 1392 ] [ 19:16 ] [ آرتمیس ]

تلفات لازمه رسیدن به کامیابی است

 

 


با دوستم ... صحبت می‌کردیم. حرف به این‌جا کشیده شد که ما فقط پیروزی‌ها را می‌بینیم بدون این که به شکست‌های کنار آن‌ها توجه کنیم. همچنین به فرآیند پیچیده و دشواری که برای حصول یک پیروزی لازم است، کلا بی‌توجه هستیم.

چقدر به شبانه روزهایی که جیمی هندریکس مدام می‌نواخت بدون این لحظه‌ای از سازش جدا شود، فکر کرده‌ایم؟ تعداد ناکامی‌هایی که ادیسون در راه دست‌یافتن به لامپ برق داشت را می‌دانید؟ سرهنگ ساندرس در بازاریابی برای دستور سرخ کردن مرغ کنتاکی بارها و بارها جواب رد شنید. استیو جابز و استیو وزنیاک پیش از آن که شرکت اپل را تاسیس کنند به شرکت اچ‌پی رفتند که ابداع خود را معرفی کنند اما عذر آن‌ها به صورت نه چندان محترمانه‌ای خواسته شد. و نمونه‌های دیگری که خودتان حتما می‌دانید.

مساله‌ی مهم‌تر این‌است که به نظر می‌رسد که برای ادیسون شدن ادیسون به قربانی‌های زیادی نیاز است. حتما کسان بسیاری سعی کرده‌اند که در پا گرفتن انقلاب رایانه‌های شخصی، نقش مهمی ایفاء کنند اما یک بیل گیتس پدید آمده. ما از دیگران خبر نداریم، چون شنیدن قصه‌ی ناکامی چندان جذاب نیست.

بریتانیکا می‌گوید که از هر دویست و پنجاه نفر، یکی استعداد نابغه شدن دارد اما ما این تعداد نابغه نمی‌بینیم. چطور؟ چون ابر و ماه و خورشید و فلک در موارد خاصی دست به دست هم می‌دهند که این استعداد شکوفا شود. نوابغ احتمالی دیگر مشغول به کارهایی چون چوپانی و کارگری پمپ بنزین هستند…


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: تلفات لازمه رسیدن به کامیابی است ,
[ شنبه 2 مهر 1392 ] [ 18:16 ] [ آرتمیس ]

مهم نیست که چقدر محکم زمین بخوری

 

 

 


این ترجمه نوشته های یک یاز دوستامه براتون میگذارم:

بذار چیزی بهت بگم که خودتم می‌دونی. این دنیا همش آفتاب و رنگین‌کمون نیست، یک جای خیلی پست و نامطبوعه.
اصلا کاری ندارم که چقدر سرسخت هستی، دنیا به زانو درمی‌آردت و اگر نجنبی تا ابد به همین حالت نگهت می‌داره.
من، تو یا هرکس دیگه‌ای نمی‌تونه به محکمی زندگی ضربه بزنه.
قضیه این نیست که چقدر بتونی محکم ضربه بزنی، قضیه اینه که به چه محکمی‌ می‌تونی ضربه بخوری و ادامه بدی.
چقدر می‌تونی ضربه تحمل کنی و پیش بری.
این طوری می‌شه برنده شد.


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: مهم نیست که چقدر محکم زمین بخوری ,
[ شنبه 3 مهر 1392 ] [ 14:16 ] [ آرتمیس ]

چون ساختمان تاریخی هست

 


روز جمعه پیش که برای گشت و گذار و نهار خوردن به باغ سپهسالار رفته بودم، دوربین همراهم بود. در آن حوالی ساختمان‌ها و صحنه‌های جذاب و دیدنی زیادی هست که جان می‌دهد برای ثبت‌شدن در عکس. حتی اگر عکاس نباشی ممکن است به هزار و یک دلیل عکست در پنجاه سال آینده به درد کسی بخورد یا تصویری دیدنی و عتیقه شود از دوره‌ای که گذشته و چیزهایی که دیگر نیست. فی‌المثل دیدن عکس از دوره‌های مختلف همین منطقه‌ی باغ سپه‌سالار – که در طول صد سال اخیر تحول‌های زیادی به خود دیده – برای یک آدم صاحب ذوق و کنجکاو غنیمتی به حساب می‌آید.

اما از آن جایی که باید همیشه چیزی باشد که مایه حیرت، خشم و خنده شود، یکی از دربان‌ها (شاید هم پارکبان، متوجه نشدم) پدیدار شد و مرا از عکس گرفتن منع کرد. علت را پرسیدم، گفت چون ممنوع است. پرسیدم چطور ممنوع است؟ او که از نظر ظاهر و رفتار یک نمونه‌ی تمام عیار درجه‌یک از آدم‌هایی بود که در سی سال اخیر برای خدمت پرورش یافته، پاسخ داد که کلانتری … گفته عکس نگیرند. از رو نرفتم، و با این که حرف‌زدن با چنین گونه‌ای از انسان برایم دشوار است، سعی کردم خشمم را با بهت‌زدگی جایگزین کنم و بپرسم که در این خیابان چه چیز خاصی وجود دارد که نباید در عکس بیفتد؟ در ضمن اشاره کردم که هیچ خبری از تابلوی ممنوعیت عکاسی نیست. پاسخش عالی بود: «آخر این جا ساختمان‌های تاریخی وجود داره!».

در دنیایی که برای جلب جهانگرد حتی یک زیرپله‌ی قدیمی را تمیز و مرتب و برایش شجره‌نامه جور می‌کنند که هویتی پیدا کند و تو را به بازدید و عکاسی و خرج کردن تشویق کند؛ این سیاست‌گذاری و برخورد الحق جای تدبر و اعجاب دارد.

دیروز هم یه دوست هم جنسم بااین عنوان که خانم باعث جلب توجه شدی از کارش باز داشتن!!


موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسب‌ها: چون ساختمان تاریخی هست ,
[ شنبه 1 مهر 1392 ] [ 19:4 ] [ آرتمیس ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

چو جانان نباشد تن من مباد................ درود بر همه دوستان فرهیخته و فهیمم. با تخلص آرتمیس در خدمت شمام شاعر و نویسنده و پژوهشگر و نقاش و حقوق دان هستم این وبلاگ را برای این ساختم تا هر چه می خواهد دل تنگم در جایی ثبت کنم بلکه رد پایی باشد برای نشاط و آرامش و ریکاوری خودم و دوست دارانم در روزها و لحظه های سخت زندگی . چیزی شبیه حیاط خلوتی دوستانه به زودی بخشی مختص مشاوره حقوقی نیز در وبلاگم راه اندازی خواهم نمود تا درخدمت عزیزان نیازمند باشم و بدین طریق زکات دانش خویش را به بهترین وجه ممکن ادا نمایم. سپاسگذارم *****حضورتون خیر مقدم و لبریز عشق*** ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ █████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ______♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥ __________________♥♥♥♥♥♥ ___________________♥♥♥♥ ___________________♥♥ __________________♥♥ _________________♥ _______________♥ ____________♥♥ __________♥♥♥ _________♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥ ________♥♥♥♥♥♥♥♥ __________♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥ _________♥♥♥♥ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ imanஜ۩۞۩ஜ .. ღ ღ ღ... I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love
آرشيو مطالب
دی 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 فروردين 1392
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 158
بازدید کل : 42470
تعداد مطالب : 411
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1