زندگی زیباست
خاطرات ؛بودن، هستن و شدن آرتمیس 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیباست و آدرس zendegi.zibast.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


بود1392 من اینه:



دو حرف جواب نداره،
حرف حساب
و
حرف مفت.!

***
از زود قضاوت کردن و زود قضاوت شدن حالم گاهی به هم میخوره و گاهی خوب میشه! نکنیم این کارو..
***
از اینکه جدی و شوخیم معلوم نباشه خوشم میاد،
وقتی تفاوتش رو میفهمی که به شخصیتم عادت کنی و بشناسی منو و این باعث بسی شعفه که کسی بتونه منو بشناسه. هر چند اگه بپرسی میگم جدی بود یا شوخی ولی خب..
***
پیچیده ها رو دوس دارم، دلیل داره
***
تبادل نظرو دوس دارم
***
خودم هستم و از ظاهرسازی خوشم نمیاد ولی به ندرت شاید مجبور بشم بسازم اما اینجا صادقانه م
***
خدایا! دیگه نمیخوام به آدما قول بدم، آخه آدمای حتی مهربون مثل تو مهربون نیستن، دل دارن، دلشون میشکنه. ( البته به جز قولِ معقول )
***
از آدمایی که نمیدونن بگن متاسفانه یا خوشبختانه، نمیدونم خوشم میاد یا بدم میاد. ( نِسبیت خودشو به رخ میکشه اینجا هم )

البته من کلا" از آدما بدم نمیاد ، از بعضی اخلاقا و رفتاراشون بدم میاد گاهی.
***
دیگه با تمام وجود اینو فهمیدم که اگه زور بالا سرم نباشه دس به هیچ کاری نمیزنم، زور آقا، زور، زوره که میتونه منو جلو ببره نه عشق، نه علاقه، نه هیچ چیز دیگه.. زور و اجبار.. نه، حتی گاهی اجبار هم کاری از دستش بر نمیاد Neutral

"عشق" هم گاهی استثنائا" یه هلی میده منو واسه انجام یه کارایی ، "عشق"، شایدم "احساس"
***
ای کاش قانون همه دوستی ها این بود،
یا رفاقت تعطیل
یاجدایی هرگز....
***
"قلب تپنده"، میدانم که برایم نخواهد ایستاد
***
بلاتکلیفی آدمو نابود میکنه
من الان اوج دیوونگیم...

ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشتیم:
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
***
جدیت داشته باش
ولی
جدی نباش


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
[ دو شنبه 18 آذر 1392 ] [ 13:56 ] [ آرتمیس ]

فایل صوتی"سه شنبه ها با موری" رو گوش بدین. لذت بخشه واقعا...

ادرس دانلود کتاب صوتی اش:


http://audiolib.ir/620-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C%DA%86-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D9%88%D9%85


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: فایل صوتی,
[ دو شنبه 15 مهر 1392 ] [ 13:13 ] [ آرتمیس ]

گاهی باید از مشغله های خدا داد جاخالی داد.....لاکردار تکنولوزی خدا پیشرفتس... هر ور بری نشونش همرات حرکت میکنه و اخر رو خودت شلیک میشه!! Mr. Green Mr. Green

 

***

جدی باش تو کارت تا معنی دار بشه.

 

********

 

سپاس گذاری

سپاس و شکر بخاطر سلامتی که دارم

بخاطر خانواده عزیزم که همیشه با عشق و احترام با من ارتباط دارند

بخاطر دوستایی که دوستشون دارم اونقدری که گاهی از ابراز زیادی علاقه م خجالت میکشم
سپاس که طبیعت همیشه برای من بهترین ها رو خواسته

سپاس و شکر بابت همه چیزززززززززز امیدوارم قلبتون جایگاه بهترین رویشهای عاشقانه باشه

و یاد بگیریم به هم احترام بذاریم

خشم و نفرت رو از خودمون دور کنیم و مهر و محبت و صفا رو بهم بدیم

دوستای گلم خواهش میکنم حتی با یه لبخند بهم عشق بورزیم و قدر بودن دراین کره خاکی رو بدونیم و به این فکر کنیم که بین هزاران هزار اسپرم در یک مسابقه عجیب ما برنده بودیم پس بازم میتونیم برنده باشیم

Mr. Green Mr. Green Wink

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: سپاس گذاری ,
[ دو شنبه 8 شهريور 1392 ] [ 15:13 ] [ آرتمیس ]

معرفی نامه وبلاگ یک مرد مطلقه
با تیتر:
یادداشتهای خصوصی یک مرد مطلقه روانی

و متن :
من یک روانیم چون زنم میگه

**********************
من دیوانه هستم پس هستم

**********************



Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised Surprised

به عقیده من یعنی این مرد زنشو هنوز دوست داره دیوانه وار به دو دلیل:
1. گفته زنم نه زن سابقم
2. صفتی نسبت به خودش پذیرفته که محبوب ترک کرده اش بهش نسبت داده!!
Rolling Eyes Rolling Eyes
زن ومرد نداره.
وای بر انهایی که یک دل را زخمی میکنند


Rolling Eyes Rolling Eyes Rolling Eyes Neutral Exclamation Exclamation



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: معرفی نامه وبلاگ یک مرد مطلقه ,
[ دو شنبه 27 آذر 1392 ] [ 22:13 ] [ آرتمیس ]

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟


مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی .. Mr. Green Mr. Green Mr. Green Mr. Green Wink Wink Wink Very Happy Very Happy



************

ما وقتی حضور دیگران را احساس می کنیم که اجازه دهیم آنها بخشی از وقت ما را داشته باشند.

*********


گاهی به نگاهت نگاه کن! Neutral

*********

روی تختـه سیـــاه ، کودکی با گچ نــــوشت ... این زندگـی سخت تـر از امتحــان آخـــر خرداد بـــود !!! Rolling Eyes Rolling Eyes

*********


گل فروش و من



رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟ گفت:بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟ گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد با مردونگی گفت:بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم.. Cool Cool




موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: گاهی به نگاهت نگاه کن! Neutral,
[ دو شنبه 25 اسفند 1392 ] [ 21:57 ] [ آرتمیس ]

یه چیزی در وجودت باید بمیره تا چیزی جدید در روحت متولد بشه



وقتی مرده ای را در خواب می بینید یعنی چیزی از اون فرد(یکی از انرژی های روانی )از تو خیلی دور است. مثل پدر فوت شده ای که برای ما نماد قدرت بوده در خواب معنیش اینه باید مثلا قدرت از دست رفته را کاریش کرد .



تعریف خاطره کوهنوردی دکتر شیری :

سال ۷۹-۸۰ بود با مهرداد افسری ( که الان عکاس مشهوری است و تو خونه ام ۲ تا از کارهاش را دارم ) و اکیپی از دوستاش برای فتح قله دماوند حرکت کردیم.من تمرین منظم بدنسازی داشتم و فکر میکردم آمادگی بدنی خوب داشتن برای دماوند همینهاست ! اما چیزی که پیش بینی نکرده بودم سرمای زیر ۱۵ درجه در ۲۰ مرداد بود و متاسفانه سرتیم هم جهت استفاده از لباس مناسب ، نکته ای نگفته بود!! در ارتفاع ۵۰۰۰متری ( آبشار یخی ) در اثر سرمای شدید نمی تونستم یک قدم به جلو برم و اگر هم می ایستادم یخ میزدم!!



در اون حالت کرختی روانی عجیبی را تجربه کردم که رفتم تو پذیرش اینکه “می میرم” و دیگه فرقی نمیکرد هیچی برام . در همین لحظه تصمیم به برگشت گرفتن پیدا کردم . راه برگشت برای کسی که بار اول رفته خیلی سخته و نکته اش برام این بود که فکر کردم” من که می میرم حالا ۵۰۰ متر پایین تر! ” این تجربیات به انتها رسیدن روی تصمیم گیری های زندگی تاثیر داره.اینکه هر انتخابی و تصمیمی خوبی ها و بدی هایی داره ولی بهتر از ماندن در پناهگاه است که بعضی ها به خاطر یه بار شکست عاطفی تصمیم میگرند وارد حوزه ای مثل عشق دیگه نشوند! خب برو شنا یاد بگیر و تو برکه و استخر هم برو لذت ببر !

********************

در داستان ها یک پایان خود آغاز دیگری است از سفر.چون تکامل در سفر است.

عشق باید بمیره تا چیز تازه ای رشد کنه.مار هم پوست میندازه تا پوست جدید رشد کنه.
بعضی نوستالژی های “اول آشناییمون یادم میاد” باید بپره.


داستان ژاپنی هست که میگه اگر همه چیزت سر جاش هست (عشق – خانواده –و…) وقت مرگت فرا رسیده.حالا این مرگ الزاما جسمانی نیست بلکه حالتی روانی باید بمیره .دیگه بازی های این طرف تمام شده . مثل بازی آتاری که وقتی بالاترین رکرود رو میزنی دیگه انتهایی نداره!از یه جایی به بعد دیگه امتیاز بالاتر لذتی نداره!



ما میریم روانکاوی ، خودشناسی و… آیا ما آدم بهتری میشیم یا خطرناکتر؟؟آیا ما می تونیم آدم بهتری بشیم بدون اینکه خطرناکتر بشیم؟ ما خطرناکتر میشیم زیرا دیگه با چراغ میبینیم مسیر را !

مثال اینکه با کلی شوق و ذوق نون خامه ای میخوری اما بهت نمی سازه و یک ساعت که بعد بالا میاری باورش سخته که با چه چیز متعفنی روبرو میشی! تصور اینکه این آدم ظاهرا متمدن با شخصیت می تونه چه چیز وحشتناک و متعفنی بشه سخته!!

سیستم جهاز هاضمه ما اگر بخواد خوب کار کنه هر چیز تازه ای مثل گوشت رو به تعفن تبدیل میکنه در غیر اینصورت درست عمل نمیکنه! تعفنها محصول یک روند سالم هستند ، چیزی که خطرناکه اینه که فرد از تعفن عبور نکنه


یه چیزی در وجودت باید بمیره تا چیزی جدید در روحت متولد بشه Mr. Green Mr. Green Mr. Green



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: یه چیزی در وجودت باید بمیره تا چیزی جدید در روحت متولد بشه ,
[ دو شنبه 28 اسفند 1392 ] [ 12:57 ] [ آرتمیس ]

دلتنگ

 

 


به بالشی که زیر سرمون میذاریم

میشه دروغ گفت ؟

چی بگیم ؟

بگیم خواب بودیم

و خواب بد دیدیم ؟

خر که نیست !

بالشه !

میفهمه !

نه بالش جان ،

دلم براش تنگ شده بود... !

Mr. Green Mr. Green Mr. Green



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: دلتنگ ,
[ دو شنبه 27 مرداد 1392 ] [ 12:5 ] [ آرتمیس ]

Abuse

این چرخه ی لعنتی

 

 



بس که می شنوم که "آخه دوستم داره. روم حساسه. دوست نداره لباس باز بپوشم" یا "مرد خوبیه. گاهی عصبانی می شه یک کارهایی می کنه ولی بعدش معذرت خواهی می کنه گل می خره" یا "نه بابا اهل کنترل و این ها نیست فقط می خواد بدونه دوستام کیا هستند". بس که ما نمی دونیم ابیوز و رفتار ابیوسیو چی هست. حق هم داریم. از کجا بدونیم؟ کتاب های مدرسه مون؟ کتاب های توی بازار؟ تلویزیون؟ رادیو؟ دانشگاه؟ بیل بوردهای روی در و دیوار شهرمون؟ مامان و بابا و مامان بزرگ و بابابزرگ و دایی و خاله مون؟

خشونت خانوادگی توافقی نیست. اگر طرف مورد خشونت واقع شده به هر دلیلی/دلایلی در رابطه بماند به معنی این نیست که می خواهد مورد آزار قرار بگیرد یا حقش است که مورد آزار قرار بگیرد. رفتار ابیوسیو یک الگوی رفتاری است که برای به دست آوردن و نگه داشتن قدرت و کنترل استفاده می شود. خشونت فقط کتک زدن نیست. می تواند فیزیکی، جنسی، روانی یا احساسی باشد.

رفتارهای ابیوسیو با گذشت زمان بدتر و شدید می شن.



ترس و تهدید

اگه دیدید از مدل نگاه کردن پارتنرتون حساب کار دستتون میاد، می ترسید، نگاهش یا چشم غره اش باعث می شه احساس کنید باید خودتون رو یا کارتون رو یا یک چیزی رو توجیه کنید. اگه دیدید کاری می کنه که باعث ترس شما می شه، که دوست دارید کاری رو بکنید لباسی رو بپوشید با کسی حرف بزنید ولی می ترسید که عصبانی بشه. اگه چیز پرت می کنه چیز می شکونه تهدید می کنه که یک بلایی سرتون میاره اگه وسیله ی تهدید آمیزی (چاقو مثلا) بهتون نشون می ده حتی اگه عملا بهتون آسیبی نرسونه، اگر تهدید به خودکشی می کنه، داد می زنه، در خلوت یا جلوی جمع خودتون یا خانواده تون رو تحقیر و/یا مسخره می کنه، بدانید و آگاه باشید که طرفتون ابیوسیوه.



آزار احساسی

اگه مسخره تون می کنه، یک کاری می کنه که باعث می شه فکر کنید به اندازه ی کافی خوب نیستید حتی اگه بگه خیلی دوستتون داره که بهتون می گه چاق شدید و باید لاغر بشید، به اسم های تحقیر آمیز صداتون می کنه، فحش های تحقیر آمیز می ده، یک کاری می کنه که احساس گناه و ناتوانی بکنید (مثلا در مورد بچه، کار خونه یا توانایی های فردی)، باعث می شه فکر کنید دارید دیوونه می شید یا مرتبا بهتون می گه که دارید دیوونه می شید، یک دقیقه مهربون و رمانتیکه یک دقیقه بعد عصبانی و/یا بی توجه، همه ی توجه شما رو برای خودش می خواد، بدونید که این ها دوست داشتن نیست، عادی نیست، قابل قبول نیست و حق هیچ کس نیست که با این شرایط زندگی کنه.



منزوی کردن

کنترل اینکه کسی چی کار می کنه، با چه کسانی دوست است و با چه کسانی کجاها می رود، با چه کسانی حرف می زند، چه چیزی می خواند یا خواستن تلفن دوستانش، کنترل اینکه چه می پوشد، اجازه ی درس خواندن یا سر کار رفتن ندادن، کنترل معاشرت هایش و به کار بردن حربه ی دوستت دارم مال منی برام مهمی عاشقتم که حسودم همه و همه نشانه ی رفتار کنترل گر بیمار است.



کی بود کی بود من نبودم

این ها که ابیوز نیست. حالا چرا خودت رو لوس می کنی؟ طوری نشده که. خیلی سخت می گیری. مهم اینه که دوستت دارم. بیا از اول شروع کنیم. چقدر کش می دی همه چی رو. یک چیزی شد تموم شد ول کن حالا. نمی دونی کی باید حرف بزنی اون موقع خسته بودم. تقصیر خودته که عصبانیم کردی. مگه نمی دونی این کارو بکنی--- این حرف رو بزنی--- فلان چیز رو بپوشی--- عصبانی می شم؟



استفاده از بچه

آیا پارتنرتان در مورد بچه ها به شما احساس گناه می دهد؟ آیا از طریق بچه ها برای شما پیغام پسغام می فرستد؟ آیا تهدید می کند که بچه ها را می گیرد یا بلایی سرشان می آورد؟ این رفتار نرمال نیست. اسمش ابیوز است.



مردی گفتند زنی گفتند

مثل کلفتش باهام رفتار می کنه. انگار وظیفه ام فقط شستن و بختن باشه. همه ی تصمیم های بزرگ رو خودش می گیره. کارها رو مردونه زنونه کرده. نمی ذاره حرف بزنم و نظر بدم می گه تو مهم ترین کارت بزرگ کردن بچه هاست.



آزار /کنترل مالی

مانع کار کردن شما می شود و بعد تنبل و مفت خور صدایتان می کند؟ مجبورتان می کند برای پول ازش خواهش کنید و دلیل بیاورید؟ طوری بهتان پول می دهد که انگار محبت می کند و به شما پول تو جیبی می دهد؟ پول شما را می گیرد انگار پول خودش باشد؟ نمی گذارد شما بدانید چقد درآمد دارد؟ این رفتارها اسمش ابیوز است.



این ترجمه ی کمی دست کاری شده (با توجه به اختلافات فرهنگی) چرخه ی ابیوزه. ما کپی اش رو از سایت وزارتخونه و بهداشت عمومی پرینت می کنیم می دیم دست مردم. ترجمه اش دم دستیه. هر جاش رو خواستید عوض کنید. در موردش حرف بزنید. از تجربه های شخصی تون بگید. بذارید حرف بزنیم تا این چرخه ی لعنتی شکسته بشه





بعد نوشت: اسمش چرخه است چون وقتی زنی/مردی توش گیر می افته بیرون اومدن ازش خیلی سخته. یک روال ثابت داره: آزار و ابیوز بعد مهربانی و محبت بعد دوباره آزار و ابیوز و .... تا آدم هایی که مورد آزار بودن میان از چرخه بیان بیرون یک رفتار خوب محبت آمیز می بینن و می مونن. برای این اسمش چرخه است

Exclamation Exclamation Exclamation Idea Idea Idea Idea Idea Idea Idea Idea



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: Abuse این چرخه ی لعنتی ,
[ دو شنبه 6 بهمن 1392 ] [ 22:5 ] [ آرتمیس ]

خیانت دیجیتالی یعنی چه؟



خیانت دیجیتال زمانی اتفاق می‌افتد که افراد از رسانه‌های اجتماعی و سایر وسایل ارتباطی الکترونیکی برای خارج شدن از مرزهای ازدواجشان استفاده می‌کنند. این می‌تواند شامل چت کردن نوشتاری یا تصویری باشد و یا زمانیکه از طریق ایمیل با کسی غیر از همسرتان ارتباط می‌گیرید. بخاطر جدایی و دوری جسمی، زوج‌ها ممکن است این را خیانت واقعی تلقی نکنند اما این باعث نمی‌شود که این نوع ارتباطات کمتر از ارتباط رودررو خطرساز شود.

_________________

 

حواست باشه...

حــــواست به دلت باشد . . .

آن را هر جایی نگــذار! ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .

بــعدکه به دردشـــان نـخــورد جـای صـــندوق پـست

آنـرا در سطل آشـــــغال می اَندازند !

و تــو خوب مـیـــــدانی دلی که اَلمثنی شد! دیــگر دل نمـیشود. ..


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
[ یک شنبه 4 بهمن 1392 ] [ 11:59 ] [ آرتمیس ]

بار دیگر زندگی


دردهایی در زندگی هست بی انتها مانند خوره به جان ادمی می افتد درمانی برایش نیست ! بعد از دردی که به دلم نشست گریستم بسیار ، گاهی خشم تمام وجودم را فرا می گرفت گاهی ترس بر حس حقارتم دامن می زد دلم داشت می سوخت و در هیچ داروخانه ای پمادی برای ترمیم این سوختگی یافت نمی شد ، هیچ به مغزم خطور نمی کرد، جمله ای بر زبانم نمی آمد ، تا اینکه با نوشتاری مواجه شدم گویی دوای دردم بود ، میگفت

" دردی که ترا از پای در نیاورد ، قوی ترت می کند ،

 

عشق های آدمی وقتی درد های او می شوند بسان گنجی هستند پاییدنی ،مراقبت بایدش ، عشق های مان میراث فرهنگی روح مان هستند مبادا به تاراج ببرندش ، خاطرات خوبتان را به یغما نبرید ، خوبیهای خودتان ، رابطه تان ، محبوب سابقتان را توهمی مپندارید اینسان بزرگ می شوید آماده برای این زندگی بزرگ ، فراموشی نیز در کار نیست ، بناست با همین جای زخم ها به انتهای جاده نور برسیم ، پس با نبش قبر خاطرات باعث آزار خود نشوید !

به حرفهای اخر محبوب سابق خیلی فکر نکنید

او خود قربانی جهالت خویش است. "


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: بار دیگر زندگی ,
[ یک شنبه 1 بهمن 1392 ] [ 11:59 ] [ آرتمیس ]

تخت جمشید که فقط اثار باستانی حساب نمیشه.
شناسنامه تمدن سه هزار ساله ایرانه!!!

بخاطر همینم برخی رجال دولتی تقویم اروپا را بجای دوهزار و دوازده میخونن بیست دوازده!!!
یعنی قدمتی فوق العاده کمتر از تمدن ایران!!

نسبت به سمبل تمدن کم لطفی و اجحاف زیاد داره میشه روز به روز......

عقب عقب جلو میرن!! حیف



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: تخت جمشید ,
[ یک شنبه 19 آذر 1392 ] [ 11:21 ] [ آرتمیس ]

متاسفانه همه ما فکر میکنیم سخت ترین مشکلات مال ماس.
فکر میکنیم فقط ماییم که مشکل داریم
فکر میکنیم هیچکی شبیه ما نیست
فکر میکنیم چقد تنهاییم
فکر میکنیم......


حالا خودمونیم...خداییش بین فکر و حس خیلی فرق هست ها!!!!

تا که باشد فرقش را تشخیص دهد...
تا که باشد برایش کاری کند..


*************


میدونی وقتی برنده ای که هیچ وقت نفهمن که در واقع چقدر میفهمی!!!


***********

بعضی وقتا باید رفت بدون اینکه به عقب برگردیم و برای اخرین بار گذشته رو ببینیم



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: میدونی وقتی برنده ای,
[ یک شنبه 13 دی 1392 ] [ 10:29 ] [ آرتمیس ]

یادش بخیر...چقدر خوب بود.

اون موقع ها که فقط خودم بودم.همه بودن ها...ولی من فقط خودم بودم. اونجا فرق دختر و پسر رو نمیدونستم اصلا نمیفهمیدم دخترو پسر یعنی چی پیر و جوون یعنی چی؟نمیدونم دختر بودم یا پسر بزرگ بودم یا کوچیک فقط میدونستم دارم میرم با خیلی ها، ولی نمیدونم چرا تنها، اونم نه با پانمیدونم چطور داشتم میرفتم.آخ که الان چه سخته فرق دختر و پسر رو میفهمیم چرا جدامون کردن از هم . چی شد که اینطور شد؟ مگه من چیکار کرده بودم ؟ولش کن بی خیال...

داشتم میگفتم:

اونجا هیچ چی نبود، نه اینکه نباشه ها .... نه... بود،ولی از این چیزا نبود که اینجا هست اینجا هم چیزایی هست که اونجا نبود،خیلی خوب بودیادش بخیر نمی دونم کجا بود ولی میدونم از اینجا بهتر بود.

کسایی رو که اینجا نمی شناسم اونجا می شناختمشون اصلا خونوادم بودن خواهرو برادرام بودن .اوه.....ببخشید حواسم نبودخونواده های اونجا هم که مثل خونواده های اینجا نبودن اصلا برادر خواهر معنی نداشت هممون باهم بودیم.نمیدونم چرا اونجا باهم بودیم اون موقع که اونجا بودم می دونستم ولی حالا که اینجام نمی دونم

آره داشتم می گفتم... کسایی که اونجا نمیشناختم رو اینجا میشناسم

اینجا خونواده های منن،فامیلای من،دوستای من،همکلاسی های من

آخ........... خدایا من اینجا چیکار میکنم؟اونجا همه چیز بود،.نه... هیچی نبود...ولی منم هیچی نمی خواستم،یعنی هیچ چیزی رو نمیشناختم که بخوام داشته باشم.فقط یه چیز می خواستم که اونم داشتم .

چقدر دلم واسه خودم تنگ شده.چقدر زود فراموش کردم ،آره میدونم خیلی بی وفام .اعتراف کردم، بس کن دیگه اعصابم خورد شد،ولم کن دیگه ....

دوس دارم از اونجا بگم تا یه کم آروم بشم:

اونجا تو فکر گذشته و آینده نبودم،زمان کار نمی کرد،اصلا نبود که بخواد کار کنه.اینجا که اومدم بابام واسم یه ساعت خرید ، نمیدونستم چیه خیلی ترسیدم ،کوبیدمش به زمین،ولی بابام تعمیرش کرد و دوباره بهم دادش.آخ که چقدر دوس دارم کله اونی که ساعت رو اختراع کرده رو بکنم

مطمئنم اون جز خونواده ی ما نبود،زیاد بودیم،ولی اون با ما نبود،بگذریم.

اونجا خیلی زیاد بودیم ولی نمی دونم چرا فکر میکردم فقط خودمم؟آها حواسم نبود اونجا که من و تویی وجود نداشت اصلا فرق من با تو رو نمی فهمیدم هممون با هم بودیم ولی فقط من بودم،خیلی قشنگ بود یادش بخیر خیلی آروم بودم .

چند وقته حس عجیبی دارم .احساس می کنم خیلی از اعضای خونوادم رو دارم پیدا می کنم

خیلی وقته که کسایی که اونجا بامن نبودن رو اینجامی بینم، میدونم کیا هستن.نه اینکه آدمای بدی باشن...ها.. نه،اتفاقا خیلیاشون خیلی هم خوبن ولی خوب ،اونجا با من نبودن ،منم فقط دنبال خونواده ی خودم می گردم، یادمه زیاد بودیم کاشکی بتونم هممون رو پیدا کنم.

اگه پیدامون کردم از اینجا میرم، میدونم از کجا برم، حداقل اینو دیگه فراموش نکردم.



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: یادش بخیر, , , چقدر خوب بود, ,
[ یک شنبه 28 آذر 1392 ] [ 20:29 ] [ آرتمیس ]

مغز من الان شده شکل تخته سیاه های دهه 60 اروپا!! ازین سر اتاق تا اونن سر اتاق از سقف تا کف ...پر نوشته و فرمول و خط خطی....

هر کارم میکنم قدم نمیرسه ...میخوام پاکش کنم.... نمیشه.... نمیدونم از کجا با چی... چطوری ...نردبون بیابم...بسازم...هنگ کردم دیگه

ارور
ارور
ارور
ارور



***********

فیزیک دورمو نگاه میکنم... روی میز :

سمت راستم:
جزوه دکتر شهبازی
یه لیوان اب
یه دفتر سبز
شیشه الوچه
مقدار ی پول
قندون ستاره ای

سمت چپم:
یه لیوان چای نخورده فراموش شده طبق معمول!!...که الان به سیاهی شب میزنه رنگش...

یه ظرف پر از هسته الوچه
یه شکلات خرگوشی شکل شونیز نیمه خورده
گوشیم...با 27تا تمام بی پاسخ و 36تا اس ام اس نخونده
پرینتر ساکت و خاموش
بلندگوی سیستم که کممونده بکنمش تو حلقم
دستگاه ضبط صدا مخصوص کارم
ساز دهنیم که گاه به گاه بغضمو تویش میدمم.

حالا فضای اتاقم:
روبرویم:
میز کارم و سیستم
دکور دیواری و کلی مجسمه با مصمی داخلش...از قبیل: حکیم عمر خیام!_ سلهشوری یونانی_یه تازه عروس و داماد_ جناب سگ محترم که بدنش بجای قهوه ای نارنجی میزنه!!_ و جناب شیر!!
والبته بشقاب های عتیقه مادر بزرگم !!
که جهاز یه عروس یتیم را میشه باهاشون گرفت!!


سمت راستم:
ساعت. عکسهای فارق التحصیلیم و سوگند نامه وکالتم.
چراغ مطالعه افتاده کف زمین.
چرخ خیاطیم.
دراور و کمد لباس و کتابخونم.
تابلو نقاشی نیمه کاره ام.قراره کادو بشه به خواهرم اما هنوز نمیدونه خودش.

سمت چپم:
یه مبل تک نفره که به تنهایی خودش نگاه میکنه...من واقعا حس میکنم زندست!
عکس اعضای خانوادم حتی بابا بزرگم.
تابلوی الله و اسمائ خدا.خیلی دوستش دارم.
اینه شمعدان و گلدان گل هدیه...
و البته کادوی تولدم که خواهرم پیشاپیش داده بهم.
یه بالش و یه پتو. چادر نماز

پشت سرم
پنجره طویل . پرده نازی که خودم دوختمش و خیلی دوستش دارم. رنگش بهم ارامش میده. مثل بال فرشته هاست مخصوصا وقتی تکونش میده دست باد.
یه میز اتو در زاویه اتاق.با یه تک صندلی اپن.
یه جالباسی دیواری که رویش حولمو گذاشتم.

خودمم نیستم ...فقط انگار هستم... خودم یه سایه ام... که نمیدونم برای خودم سنگین میشم یا...دیگری.




موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: مغز من, فیزیک دورم,
[ یک شنبه 14 دی 1392 ] [ 23:29 ] [ آرتمیس ]


کودکانه

 



امروز چشاموبستم و دستم را روی قفسه کتابهایم لغزاندم و حسی یه کتاب را بیرون کشیدم...

کتابی بود که به خودم تقدیمش کرده بودم..بهار 1385

پشت جلدش اینو نوشته بودم:
به دختری که قلبش لبریز عشق و محبت است..
دویست میلیون سال هم برای بالغ شدن قلبی کودکانه کافی نیست.
یک قلب کودکانه همیشه کودکانه می ماند.. با بوسه ای بر قلب عاشق کودکانه ات!!
امضا: از طرف ستاره


خودمو بهتر دیدم..... و قلبم را که هیچ وقت بالغ نمیشه...
کمک بزرگی بود برایم تا مراقب باشم.. و بدونم چطوری بهتر با دلم رفتار کنم...
Wink Wink
راستش شرمنده دلم شدم... یه جور حس مسئولیت و خجالت ناشی از اهمال کاری...اینکه دلمو به کی و چی سپرده بودم... ولی زود حالم خوب شد... چون الان دست دلمو گرفتم و با خودم میبرمش پارک و سوار تابش میکنم و میبینمش که داره میخنده...همون خنده های کودکانه... همون برق نگاها... همون رقص موهاش در باد...همون کفشهای قرمز و همون دامن و جوراب های سفید توری کودکانه که از رسیدنشون به اسمون سر ذوق میاد...
خوشحالم که دارم دلمو پس میگیرم...


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: کودکانه,
[ شنبه 16 مهر 1392 ] [ 19:30 ] [ آرتمیس ]

دلم تنگ شده

 

 

 


دلم واسه یه بارون که از لای درختا بباره و روی صورتم بخوره تنگ شده.

دلم واسه یه دریای خروشان و طوفانی با یه اسکله با نرده های چوبی بوی نم گرفتش که بهش تکیه بدم تنگ شده .

دلم واسه یه جاده جنگلی سر بالا که هی زور بزنم و راه برم وهیچ آدمی هم اونجا نباشه تنگ شده .

دلم برای یه خونه قدیمی گلی که واسه قشنگیش روش گچ کشیدن ولی از سرمای دیوارای گلیش مجبوری بری زیر پتو دفن بشی!!!! تنگ شده.

دلم برای بهت و شوق اولین نگاهها تنگ شده.من حتی دلم برای خودم هم تنگ شده.....


دلم برای خودم هم تنگ شده.....
دلم برای بارون که اولش گرد خاک باد بعدش یه بارون میاد تمام زمین زمان بوی خاک میگره در عین حال که داره بارون میاد تنگ شده
بوی خاکی که واقعا آدم دیوونه میکنه
اون صدای شر شر بارون اون صدای رعد برق
اون خیس شدن زیر بارون
خدایا شکرت که انقدر امید بهمون میدی برای زندگی
هر لحظه یه جوره
هر ثانیه یه جور
هر روز خورشید از یه زاویه دیگه میتابه
و حتی هر روز زمین به دور مرکز خودش در حالی که سر سر از امید هست میچرخه
یه جورایی به خاطره حرکت دورانی انگار داره میرقصه
هر روز انسانها زنده میشن و هر روز میمیرن
همه چی خوبه انگار دنیا داره میگزره

خدایا شکرت



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: دلم تنگ شده ,
[ شنبه 11 مهر 1392 ] [ 22:16 ] [ آرتمیس ]

وقتی پیر می‌شین، چیزا یکی‌یکی ازتون گرفته می‌شه، این، این بخشی از زندگیه. ولی فقط وقتی متوجه‌ش می‌شین که در حال از دست‌دادن هستین.

متوجه می‌شین که زندگی بازی لحظه‌هاس
مثل فوتبال. چون در هر دو بازی – زندگی یا فوتبال – اجازهء خطا خیلی کمه. منظورم اینه که یک لحظه دیر یا زود باعث می‌شه که موقعیت رو از دست بدین. نیم‌ثانیه زودتر یا دیرتر باعث می‌شه که توپ رو از دست بدین. لحظاتی که بهش نیاز داریم در اطراف‌مون هستن، در هر لحظه بازی. در هر دقیقه در هر ثانیه.
باید به چشمای کسی که کنارتونه نگاه کنین. به نظرم کسی رو می‌بینین که با شما و اون به لحظه‌ای که گفتم می‌رسین.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: وقتی پیر می‌شین, ,
[ شنبه 8 شهريور 1392 ] [ 17:18 ] [ آرتمیس ]

راه رفتنی را باید رفت.....پس هر چه زودتر ...بهتر!!

 

 

 


دوست داشتن کافی نیست...

دوست داشتن را همه بلدن.. خوب دوست داشتن و مراقب از عشق و معشوق هست که مهمه و هر کسی بلد نیست!!


عشقی را که خدا به هر یک از بنده هایش داده حرمت داره..

نباید اشتباه خرجش کرد....
نباید اسراف کرد...
بدترین اسراف... اسراف احساسات و عشق خودمونه!!

نباید فروختش


عشق و احترام هر دو کفه های یک ترازو هستن...یکی بدون اون یکی نمیشه... زندگی میلنگه!!









موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: راه رفتنی را باید رفت,
[ شنبه 7 شهريور 1392 ] [ 18:18 ] [ آرتمیس ]

درک منزلت


جناب ایکس با بی‌دقتی و بی‌توجهی داشت یک سافت باکس پروفوتو را جمع می‌کرد. طاقت نیاوردم،‌ جلو رفتم و از دست‌اش گرفتم: «باید با وضو دست به این بزنید». با بی‌حوصله‌گی گفت: «بله؟». توضیح دادن فایده‌ای نداشت، چون می‌دانستم فکرها و نگاه‌هامان سال‌های نوری از هم فاصله دارد.

باید یک چیزی بسازید، تا قدر چیزهای خوب ساخته شده را بدانید. وقتی استیو جابز هنگام معرفی آی‌فون۴ گفت که این محصول به زیبایی یک لایکای قدیمی است، در دلم گفتم «باید کسی مثل تو به ساخت دوربین‌های کلاسیک لایکا و هزار چیز مثل آن دقت کرده باشه، ذوق زده باشه، کم‌آورده باشه، زیر و بالا کرده باشه… تا بتونه تیمی مدیریت کنه که آی‌فون۴ بسازه».
ویلیام فاکنر در خطابهء نوبل‌ تعبیر مشهوری دارد: «عرق‌ریزی روح».

درک این مفهوم خیلی آسان نیست برای کسانی که با طراحی، ساخت و آفریدن بیگانه‌اند. بدبختانه باید اعتراف کرد که ما خیلی با این مفاهیم آشنا نیستیم،‌ اگر برهان می‌خواهید نگاه دقیقی به دور و برتان بیندازید.



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: درک منزلت ,
[ شنبه 4 شهريور 1392 ] [ 15:18 ] [ آرتمیس ]

می‌دانستید که ورزشکار با ورزش‌کردن به ماهیچه‌هایش آسیب ملایمی می‌زند، و ماهیچه‌ها حین بازسازی این آسیب محکم‌تر، قوی‌تر و مقاوم‌تر می‌شود؟

این روزها .. دقیقا دارم با خودم همین کار را میکنم...
البته ماهیچه های روح و فکرم را..


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: می‌دانستید,
[ شنبه 1 شهريور 1392 ] [ 20:0 ] [ آرتمیس ]

ساختن دنیایی بهتر

 



I’m Starting With The Man In
The Mirror
I’m Asking Him To Change
His Ways
And No Message Could Have
Been Any Clearer
If You Wanna Make The World
A Better Place
Take A Look At Yourself, And
Then Make A Change

خدا رحمت کند مایکل جکسون را، این قسمتی از یکی از ترانه‌های اوست.
من سال‌هاست بر این باورم که بهترکردن دنیا با بهترکردن خود ممکن است، ولی بهترکردن خود از سخت‌ترین کارهای دنیاست.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: ساختن دنیایی بهتر ,
[ شنبه 1 شهريور 1392 ] [ 13:0 ] [ آرتمیس ]

آدم با چشم‌های کوچک‌اش، چیزهای بزرگی می‌بیند. مثل کسانی که از چهره‌شان مشخص است که نسبت به طعم تلخ و سنگین قهوه اسپرسو چه حسی دارند، اما برای این که واجب می‌دانند، لیوان لیوان از آن را سر می‌کشند – غافل از این که در نوشیدن اسپرسو اندازه نگه‌داشتن از آداب اصلی ماجراست.

دیگرانی که شکایت و فریب و حمایت ظاهری از دهان‌شان نمی‌افتد ولی برای رضای خدا حتی نمی‌توانند دو دقیقه حرف حسابی در مورد کارهاشون بزنند.
اگر چیزی بگویند از دژ مصرف مواد مخدرشان یا وقایع جانبی زندگی و زمانه‌شان است.

من ترجیح می‌دهم که کسی تیروم تیروم جمال وفایی گوش کند، ارتباط برقرار کند و لذت ببرد و شورش را منتقل کند تا مجموعهء وینیل‌های فلان اجرای موتزارت را ردیف کند به منظور پوشاندن گوشه‌ای از کمبودهایی که در خود احساس می‌کند.

اینطور است که من فعلا احساس می‌کنم که چایی سرد با طعم‌های مختلف طبیعی را بیش‌تر از قهوه‌هایی که اسم یک خطی ایتالیایی دارند، می‌پسندم.



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: حس,
[ شنبه 24 مرداد 1392 ] [ 13:0 ] [ آرتمیس ]

هزار جورمعاینه شدن


در لحظه‌ی اولی که یه دوست از من خواست که در مورد دردسرهای زن بودن بنویسم، به فکرم رسید که زن بودن که دردسری نداره؛ شاید به این خاطر که هیچ وقت نخواستم یه مرد باشم و همیشه از جنسیتم راضی بودم. ولی بعد که بیشتر فکرکردم دیدم که کلن بودن ما توی این دنیا، و ازهمه بیشتر توی ایران، دردسری بیش نیست و اگر بخوام این دردسرها رو بنا به جنسیت تفکیک کنم دردسرهای زن بودن از نظر من موارد زیر میتونه باشه:



زن‌ها سرشار از عشق و مهر و محبت زیادند که همین باعث دردسرشونه. بار این همه عشق چیزی جز درک تنهایی و دلتنگی عمیق نیست. هر چند که به نظرم این دلتنگی و تنهایی غنایی به روح می ده که شاید از لحاظ شخصیتی اونا رو خیلی فراتر از مردها میکنه. چیزی که لیاقت مادرشدن – که به نظرم یه جورخداییست – رو برای اون‌ها به همراه میاره. اما بدبختانه این همه عشق همیشه توقعاتی رو به همراه میاره که هیچ وقت جواب نمی‌گیره و برای همین همیشه ناآرومی‌های یک زن بیشتره. شاید بشه به طور خلاصه این طور گفت توقع زیاد از عشق بدون اینکه هیچ وقت این توقعات برآورده شه.

بعضی صفات هست که به نظرم صفات ذاتی زن‌ها محسوب میشه؛ حسادت‌های زنانه و وابستگی شدید به یه مرد و بعد هم احتمالن بچه. به نظرم این صفات به شدت باعث دردسره و من همیشه به نوبه‌ی خودم از چنین حس هایی گریزونم.

اگر نصف شب دلت گرفته باشه و هوای قدم زدن تو کوچه پس کوچه‌های شهر به سرت زد باید زیر پتو از این ور به اون ور غلت بزنی اما این قضیه رو کلن بی خیال بشی. آخه امنیت روحی و روانی و و جانی کجاست (نصفه شب که البته جای خود داره سر شب هم والبته هر وقت دیگه).

اینکه مردها کاملن بی توجه به سطح اجتماعی به خودشون این اجازه رو میدن که هر رفتاری با زن‌ها داشته باشن [از جمله] نوع برخورد و نگاه و شکستن حریم خیلی خیلی شخصی زن‌ها.

اینکه تصوری که نسبت به زن میره اینه که اون هست و ظاهر شده برای عرضه شدن.
اگه تصمیم به جدایی از خونواده بگیری و دلت یه زندگی مستقل بخواد (حالا به هردلیلی) به جز ازدواج اصلن پذیرفته نیست و محاله که در چنین مواردی پشت سرت حرف و حدیثی نباشه .

اینکه روابط قبل از ازدواج برای زن ها یعنی ناپاکی… و سرکوب شدن و احساس بدی که از لحاظ جسمی به خاطر چنین افکاری که به خورد زن‌ها داده شده تمام شخصیت اونا رو متزلزل میکنه و تحت تاثیر قرار میده. هزار جورمعاینه شدن برای اثبات اینکه مبادا دست از پا خطا کرده باشی چیزی نفرت‌انگیزتر از این نیست که تو اختیار حتی بدن خودتو نداشته باشی .

تقسیم نابرابر وظایف زندگی و زیاد بودن مسئولیت‌های یک زن در زندگی مشترک به خاطر تفاوت‌هایی که توی خانواده‌های ایرانی اکثرن بین دختر و پسر گذاشته میشه و تربیت از اساس نادرست و دلسوزی‌های بی‌جایی که به خاطر جو مردسالاری گذشته که تاثیراتش کماکان وجود داره و مردها رو حتی از کارهای شخصیشون معاف میکنه.

کلن دردسر زن ایرانی بودن و تحمل قوانینی که توش ذره ای عدالت دیده نمیشه‌… حتی شنیدن یه چنین چیزهایی روان من یکی رو که به هم میریزه؛ مثلن قوانینی که برای حضانت بچه هست و‌…

پوشیدن حجاب تیره‌ای که انگار روی قلب آدم کشیده میشه. گاهی فکر میکنم واقعا این وسط زورشون فقط به زن رسیده، شستشوی دل و چشم ناپاک که اصلا حرف مفت است‌.
بحث دوچرخه سواری و مسافرت های تک نفره و… گفتن نداره.

اینکه توی ایران به زن کمتر به چشم انسان نگاه میشه و یا تفکرات غلطی که در مورد سطحی و مبتذل بودن دنیای زن ها میشه تفکراتی که تمامن حول محور مسخره‌ی زن و مرد میشه همیشه حرف از دفاع از حقوق زنهاست که به نظرم این بزرگ‌ترین دردسره اینکه مدام حس کنی داره یه حق‌هایی ازت ضایع میشه اینکه نیاز داری که ازت دفاع بشه…

توقعی که برای زیبایی از یه زن میره. البته اینکه به زیبایی اهمیت بدی و اینکه زیبایی زن‌ها یکی از مواردیست که به نظرم جهان‌و به شدت تلطیف می‌کنه و اینکه هر کسی دوست داره زیبا باشه، [در این موارد] این یه دردسر نیست. اما نوعی توقع، که فکر نمیکنم نیازی به توضیح داشته باشه، اینه تو مجبور باشی دست به هر ترفندی بزنی که زیبا بشی و به خاطر خودت نباشه، بلکه به خاطر چیزی باشه که تو رو تا حد یه جنس زیبا تقلیل میده.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: هزار جورمعاینه شدن ,
[ پنج شنبه 14 مرداد 1392 ] [ 11:23 ] [ آرتمیس ]

بعد از چند ماه

قول داده بودم به خودم که این جا غُر نزنم و بگذارمش برای وقت‌هایی‌ با حس و حال خوب یا حداقل نه خوب و نه بد. ولی‌ به قول آقا ابراهیم حامدی : "آدم به خودش قول بده و زیرش بزنه ایرادی نداره، به کس دیگری قول بدی و بزنی‌ زیرش بَده."

الان شده ۳-۴ ماه که احساسی‌ دارم که اگر در یک کلمه خلاصه‌اش کنی‌ می‌‌شود "مزخرف". هر روز را شب می‌‌کنم فقط برای انجام وظیفه. مطمئن هستم که فقط دامن من را نگرفته. مشترک است بین هم سنّ و سالی‌‌های ما. برای گذران زندگی‌ و بی‌ برنامه زندگی‌ کردن، آزار دهنده شده. هر روز خبر بد شنیدن، دیدن اینکه سردرگمی‌هایمان در حال زیاد شدن است تا کم شدن، دیدن افراط‌ها و تفریط ها، دیدن ضعف‌ها و دانستن اینکه خیلی‌ وقت‌ها سر خودمان را هم داریم کلاه می‌‌گذاریم و مشکلاتمان عمیق تر، خیلی‌ عمیق تر، از آن است که در ظاهر نشان می‌‌دهیم، همه اینها کم کم اثرش را می‌‌گذارد. خیلی‌ نرم و آرام.

اینها معنیش نارضایتی‌ نیست. معنیش این است که خیلی‌ وقت‌ها هدفمان را گم کرده ایم و دور خودمان می‌‌چرخیم بدون اینکه دلیلش را بدانیم. فقط امید داریم به آینده. این هم شاید به نوعی سلب مسئولیت از امروز خودمان باشد. ولی‌ به هر حال تنها چیزی‌ست که زیاد داریم و چه خوب که این یکی‌ را زیاد داریم.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: بعد از چند ماه ,
[ پنج شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 22:10 ] [ آرتمیس ]

حس‌های دیشب


آدمهای ساده را دوست دارم. ... همان ها که بدی هیچ کس را باور ... ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است. بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوءاستفاده می کند یا زمینشان می زند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد. آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب " آدم" می دهند...

این جمله‌ها آشناست، این روزها توی فیسبوک می‌‌چرخه. هر کسی‌ گفته صاف زده به هدف.
دیشب خیلی‌ شب عجیبی‌ از آب در اومد. ساعت8 بود که زدم بیرون یک هوایی‌ بخورم. خیابون امامرو گرفتم و رفتم پایین. یک پیرزنی آروم آروم داشت می‌‌رفت، شاید حدوداً ۷۰ ساله، که بیشتر نشون می‌‌داد. یک چرخ دنبال خودش می‌‌کشید، پر از کیسه. از جاهای مختلف جمع کرده بود. یک‌راست یاد پیرزنی افتادم که توی فیلم تنها در خانه ۲ بود و به کبوتر‌ها دونه می‌‌داد. به قیافه‌اش می‌‌خورد مال این محله نباشه. طرفای جنوب بود ظاهرا. ازش که رد شدم، برگشت و نگاه کرد. داشت می‌‌خندید، سلام کردم و رد شدم. همینطور که می‌‌رفتم، رفتم توی این فکر که چقدر زندگیهامون فرق داره. چقدر ما شاکی‌ هستیم از زندگیمون و چقدر عادت کردیم به غر زدن. همش دنبال اینیم که بالا بریم، و بالا رفتنمون رو همه ببینند.

یادم نیست آخرین باری که تنها راه می‌‌رفتم و می‌‌خندیدم کی‌ بوده. بیشتر به مشکلات فکر می‌کنم، و معمولاً هم به این نتیجه می‌رسم که کاری از دست من بر نمیاد و شانس تو این مورد نداشتم و تقصیر را میندازم گردن شانس و سرنوشت. بعد از بیست دقیقه که رفتم، همان مسیر رو برگشتم. دیدم پیرزن نشسته منتظر اتوبوس، داشت سکه‌ها رو میشمرد که برسه به 200تومان لابد. نمی‌دونم خونه‌اش کجا بود، اصلا داشت یا نه، کسی‌ توی خونه منتظرش بود یا نه، هر چه بود از زندگی‌ راضی‌ بود و می‌‌خندید.

بعدش هم کوبیدم رفتم یک چیزی بخورم، که این حسم بیشتر شد. خوشبخت بودن، خوب بودن، به فکر بودن، خوشحال بودن، و با شعور بودن هیچ ربطی‌ به این چیزها که خیلی‌ها دنبالش هستیم نداره. فقط کافیه آدم باشیم، ساده باشیم، اون‌وقت چهره مون خوشبختی رو داد میزنه. لازم نیست به زبون بیاریمش. اونها که صورتشون به آدم انرژی میده، آدمهای ساده‌ای هستند، به معنی‌ واقعی‌ آدمند.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: حس‌های دیشب ,
[ پنج شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 22:10 ] [ آرتمیس ]

تازگی ها خیلی عوض شدی!!!

-چند وقته می خوام یه چیزی بهت بگم.

-بگو.....

-تازگی ها خیلی عوض شدی!!!!

-کی؟؟؟؟؟؟ من؟؟؟؟؟؟

-آره.یه چیزهایی میگی ،یه کارهایی می کنی که برام جدیده!!!

-ا....مثلا چی؟؟؟

-اصلا اون آدم 4-5 سال پیش نیستی.

-واسه چی؟؟؟

-اون موقع برای هر کاری یه توجبه منطقی می خواستی ولی این اواخر خیلی راحتتر با مسایل برخورد میکنی

-خوبه خودت هم گفتی.اون 4-5 سال پیش بوده.توی این مدت نظرم عوض شده

-حتما 3-4 سال دیگه ،باز، نظرت عوض میشه!!!

-قول نمیدم.شاید عوض بشه....

-اصلا فکر نمی کردم اینقدر آدم ضعیف و متزلزلی باشی........


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: عوض شدی,
[ پنج شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 22:10 ] [ آرتمیس ]

دلنوشته امشبم 12/05/1392

مژدگانی

یه چیزی گم شده است . از یابنده خواهشمند است , با دادن نشانی دقیق , اون چیز را تحویل دهد.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: دلنوشته امشبم 12/05/1392 ,
[ پنج شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 23:10 ] [ آرتمیس ]

قبول دارم

قبول دارم که...........

شهامت گفتن حقیقت رو نداشتم

ولی تو هم قبول کن که...........

شهامت شنیدن حقیقت رو نداشتی.......


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: قبول دارم , شهامت شنیدن حقیقت,
[ پنج شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 22:0 ] [ آرتمیس ]

مسیر یا مقصد؟

شما جزء کدوم دسته هستین؟؟؟

اونایی که ساعت 5 صبح راه می افتن تا 3 ساعته برسن شمال و صبحانه رو تو ویلاشون بخورن.

اونایی که همش می خوان به مقصد برسن به بهای از دست دادن زیباییهای مسیر.اونایی که بدو بدو میخوان دبیرستان و کنکور و رد کنن و وارد دانشگاه بشن .بعدش میخوان دوره لیسانس هرچه زودتر تموم بشه. بعدش هم هول هستن که فوق لیسانس هم زودی تموم بشه. بعدش پسر باشن نوبت سربازیه زن باشن نوبت شوهر بازی . و بعدش هم همیشه یه چیزی هست که بخوان اون هم زود تموم بشه تا به بعدی برسن.

یا اونایی که 8 صبح راه می افتن ،1 بار برای صبحونه وای میستن ،1 بار ساعت11 برای چایی ، 1 بار برای ناهار، 1 بار برای عصرونه. تازه اگه جور بشه، شاید یه شب هم تو همین مسیر 3 ساعته ، بمونن. چون از لحظه ای که سوار ماشینشون میشن (یا شاید از وقتی که تصمیم میگرن که برن سفر) سفرشون آغاز می شه و ازش لذت میبرن شاید به اندازه مقصد براشون شیرین نباشه ولی قطعا جذابیتهای خودشو داره که مقصد اونها رو نداره.

من که خودم، دومی رو دوست دارم و سعی می کنم تا اونجایی که میشه از مسیر هم لذت ببرم.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
[ پنج شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 22:0 ] [ آرتمیس ]


-
می تونم کمکت کنم؟

-
نه مرسی.

-
آخه من می خوام کمکت کنم.

-
آخه من کمک نمیخوام.

-
ولی تو در موقعیتی هستی که کمک می خوای.

-
خودم که اینطور فکر نمی کنم.

-
ولی من به عنوان یه دوست باید بهت کمک کنم.

-
مرسی ، ولی به شرطی که من هم بخوام.

-
پس لطفا بخواه، تا من کمکت کنم.........



چقدر بعضی از کمک کردنها ، به دل آدم نمیشینه.چقدر بعضی از همدردی ها ، حال به هم زنه.

چقدر بعضی اوقات بدجنس میشیم.وقتی که مشکل یکی، موجب سرگرمیه ما میشه.که حوصله مون سر نره.که پای تلفن یه چیزی برای صحبت داشته باشیم.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسب‌ها: کمک به خود یا کمک به دیگری!! ,
[ پنج شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 21:45 ] [ آرتمیس ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

چو جانان نباشد تن من مباد................ درود بر همه دوستان فرهیخته و فهیمم. با تخلص آرتمیس در خدمت شمام شاعر و نویسنده و پژوهشگر و نقاش و حقوق دان هستم این وبلاگ را برای این ساختم تا هر چه می خواهد دل تنگم در جایی ثبت کنم بلکه رد پایی باشد برای نشاط و آرامش و ریکاوری خودم و دوست دارانم در روزها و لحظه های سخت زندگی . چیزی شبیه حیاط خلوتی دوستانه به زودی بخشی مختص مشاوره حقوقی نیز در وبلاگم راه اندازی خواهم نمود تا درخدمت عزیزان نیازمند باشم و بدین طریق زکات دانش خویش را به بهترین وجه ممکن ادا نمایم. سپاسگذارم *****حضورتون خیر مقدم و لبریز عشق*** ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ █████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ______♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥ __________________♥♥♥♥♥♥ ___________________♥♥♥♥ ___________________♥♥ __________________♥♥ _________________♥ _______________♥ ____________♥♥ __________♥♥♥ _________♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥ ________♥♥♥♥♥♥♥♥ __________♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥ _________♥♥♥♥ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ imanஜ۩۞۩ஜ .. ღ ღ ღ... I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love
آرشيو مطالب
دی 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 فروردين 1392
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 88
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 242
بازدید ماه : 387
بازدید کل : 42852
تعداد مطالب : 411
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1