برای تولدم...
یازدهم شهریور ماه ...
((انصاف خداوندی))
دیروز:
هوا خشک و شتاب آلود
نفسها چاق
نگاه ها...
در مسیر طالع شهریور سنگین است
و اینجا ...
کنار گوشه ای از شهر
همان جائی که خورشید بهتر از هر روز می تابد
به دنیا آمد این کودک.
و من درمانده و ناچار...
میان بازوان گرم بابایم
می لرزم.
ولی با نغمه ی زیبای لالائی...
مرا آرام کرد مادر...!
امروز:
وای خدای من...
بگو اینجا چه سازی میزند تقدیر؟
کجای عالم هستی مرا بازیچه می خواهد؟
تو می دانی که ماندن دردِ مشروط است
و رفتن...
حاصلی جز دیدنِ یک آسمان مثلِ ِاینجوری هرگز نیست.
وای خدای من...
چه دنیائی ست؟
چه تقدیری ست؟
به من گفتند زمین زیباست
هزاران وعده میدادند
ولی امروز فهمیدم
یه جای کار می لنگد...
که اینگونه تَنم هر روز
به جرم سرقت گندم به دست آدمی دیگر
می سوزد.
دوباره غصه خوردم من
به انصاف خداوندی.
ولی با نغمه ی زیبای لالائی...
مرا آرام کرد مادر...!
برای فردا:
به او گفتم :
به هر جائی که می خواهی
می آیم.
فقط یک کنج خلوت
ساکت و آرام
که بتوانم...
دمی با آرزوهایم سخن گویم مرا کافی ست.
وبعد از آن...
تمام زندگانی را
بنام امتحان تو...
به ساز تو
می رقصم.
نمیدانم چرا دیشب
میان بستر و بالین
صدای ناله ام افروخت؟
ولی با نغمه ی زیبای لالائی...
مرا آرام کرد مادر...
مرا آرام کرد... .

نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسبها: برای تولدم, , , ,